خدا با ماست
خاطره ای از عملیات کربلای ۵
به روایت: حسن بادپا
ما در عملیات کربلای ۵ روی یکی از پدها با پی ام پی مستقر بودیم. قبل از شروع عملیات من تمام دستگاه و توپ را خوب آزمایش کردم. تعدادی از تیپ ها و لشگرها از چپ و راست وارد عملیات شده و حدود یک کیلومتر جلوتر از ما قرار داشتند و فاصله بین ما و آنها تماماً آب بود.
فرماندهی واحد از من خواست یک گلوله توپ به طرف دشمن و سنگرهای آنان پرتاب کنم. پی ام پی را روی پد آوردیم. دستگاه را تنظیم و شلیک کردیم اما اتفاقی نیفتاد. دوباره دست به کار شدم، بی نتیجه بود. پایین پد آمدیم. تمام ماشهها و توپ را بازبینی کردم. نشد که نشد.
فرمانده با عصبانیت گفت: چرا دستگاه را خوب آزمایش نکردی؟ با این وضعیت میخواهی جلوی دشمن بایستی؟