شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
1
پاسخ
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.
دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ
این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش میشوند.
لینک های جالب
در اینجا چند لینک جالب برای شما گذاشته ایم. لذت ببرید! :)درخواست همیاری
آرزوی قلبی ما زنده نگهداشتن یاد و خاطره حماسهسازانی است که برای حفظ شعائر اسلامی، استقلال ارضی و حیثیت ملی، طی 8 سال دفاع مقدس و حتی در جبهه سازندگی پس از آن دوران، از هیچ تلاشی فروگذار نکردند؛ مسلماً این امر محقق نخواهد شد مگر بازماندگان آن دوران طلایی و خانواده محترم آنان ما را در هر چه پربارتر شدن مطالب این سایت یاری رسانند.
تماس با ما:
info@gordanhamze.ir
f.mehdibarzi@gmail.com
دیروز وقتی محمود شمسیانروی تلفن همرام زنگ زد فهمیدم چه اشتباهی کردم تو برنامه ریزی امروزم .از دو سه روز قبل اس ام اس اومده بود که روز جمعه بچه های گردان جلوی حسینیه گردان جمع میشن میخواهن برن منزل ولی پور .خیلی دوست داشتم که بعد از سالها دوباره اونو میدیدم چهره خوشرو و بشاش و همچنین شوخ طبعیهاش هنوز جلوی چشمام بود شجاعتش که دیگه همه بچه ها ی گردان اونو میشناختند .جایی بودم که نمیتونستم خیلی زود خودم رو به بچه های گردان برسونم .به محمود قول دادم کارم تموم شد خودم رو سریع برسونم .ولی خودم میدونستم که نمیشه .تو همین حال بودم که اس ام اس محمود اومد فهمیدم که باید اون هم فهمیده باشه که نمیرسم .حدسم درست بود نوشته بود لعنت به تو اگه نیایی.خیلی دلم سوخت یه خورده فکر کردم مشکلات کاریم اینقدر زیاد شده که دیگه خیلی کم برای گردان وقت دارم .البته این از بی لیاقتی خودم هست .تصمیم گرفتم که دیگه اگر از این دیدارها باشه هرکجا باشم خودم رو برسونم و حتما حتما اگه خدا توفیق بده هییت گردان رو فراموش نکنم.شاید هم یه روز من چشم به راه بچه ها باشم ؟؟؟؟؟موفق باشید