شهید یحیی رحمتی

Rahmati1

«به جبهه حق علیه باطل می روم تا کفر را نابود کنیم و پرچم توحید را به اهتزاز دربیاوریم.»

— قسمتی از وصیت نامه شهید

محل شهادت: پنجوین

زمان شهادت: ۱۳۶۲/۰۸/۱۵

ارسال: ناصر رخ

4 پاسخ
  1. یحیی
    یحیی گفته:

    سلام اوقاتتون خوش
    امروز صبح برا یه موضوعی داشتم اسمم رو تو وب سرچ میکردم که به این اسم رسیدم سه چیز برام جالب بود یکی شباهت اسمی دوم اینکه محل و زمان شهادتشون و آخر اینکه همون روزا من هم در همان عملیات شدیدا مجروح شدم. براشون آرزون رحمت و مغفرت رو دارم. خدای نگهدار

    سلام آقا یحیی
    وقت شما هم بخیر
    روح همه شهدای عزیزمون قرین رحمت
    خداوند شما ایثارگران را هم حفظ کنه
    ممنون به خاطر همه زحمتهایی که در دفاع مقدس برای ما ایرانیان کشیدید
    انشالله اجرتون رو چند برابر از خدای مهربون بگیرید

    پاسخ
  2. غلامرضا رحمتی
    غلامرضا رحمتی گفته:

    سلام من برادر شهید یحیی رحمتی هستم تو همون عملیات والفجر ۴ منم حضور داشتم و مجروح شدم .
    بعد منو با آمبولانس به پشت خط انتقال دادند و از اونجا با هلیکوپتر به باختران بردند بعدهم با هواپیما به بیمارستان نمازی شیراز بردند .
    تمام این مدت یه لحظه به هوش میومدم وبعد دو باره بیهوش میشدم .
    توهواپیما C130 برانکاردهای ۷ یا هشت طبقه مجروح روی هم قرار داشتند .
    دو سه شب که تو بیمارستان بودم پرستار گفت یه نفر تو اتق بغل باسم یحیی رحمتی آوردن . میشناسی گفتم آره برادرمه .
    یه لوله چست تیوب به من وصل بود با همون خودم را کشان کشان بردم تو اون اطلاق دیدم اسم درسته اما اخوی نیست .
    پرسیدم اهل کجایید گفت زنجان .هیکل نسبتا درشتی هم داشت فکر کنم کسی که کامنت گذاشته همون برادریه که من اونجا دیدم .
    همیشه اون لحظه کاملا برام زنده است . دوست دارم اون برادر را ببینم .

    پاسخ
  3. سارا
    سارا گفته:

    سلام برادر گرامی،وقت بخیر،جناب آقای مهندس یحیی رحمتی در حال حاضر مدیر کل میراث فرهنگی،صنایع دستی و گردشگری زنجان میباشند.

    پاسخ
  4. يحيي رحمتي
    يحيي رحمتي گفته:

    سلام برادر عزیز و بزرگوارم جناب غلامرضا رحمتی
    دنیا بسیار بسیار کوچکتر از آنی است که در ذهن آدمی بگنجد. هر آنچه که در مورد عملیات والفجر چهار و انتقال مجروحین به پشت جبهه بیان نمودید گویی غلامرضا رحمتی من بوده ام . چون تک تک آنچه را که بیان نموده اید من تجربه کردم. انتقال با اتوبوس به پشت جبهه . حمل تن مجروحم با هلی کوپتر به سنندج و جابجاییم باهواپیمای C130 به شیرازدر برانکارد های هشت طبقه داخل آن و چست تیوپی که به قفسه صدریم وصل بود. و بیمارستان نمازی شیراز که تا چند روز نمیدانستم در کدامین شهرم……
    خوب به یاد دارم که جوانی به ذوق وارد اتاقم شد ولی گویی من آنکسی نبودم که به دنبالش میگشت .از من پرسید شما هم رحمتی هستید از نحوه سوال پر واضح بود که ایشان نیز شهرت رحمتی را دارند……. از این موضوع ۳۲ سال میگذرد . و می فهمم که آن جوان میراث دار انسان ارزشمندیست که امروزه ما همگان مدیون ایثارشان هستیم. برادر بزرگوارم غلامرضای عزیز . خوشحالم که بعد از سالها یادم آوردی هر آنچه را که ذهن ضعیم داشت به فراموشی می سپرد. برادر خوبم دقیقا من همان نوجوان شانزده ساله با هیکل درشتی که از نام بردی هستم. که امروزه پیرمردی شده که موهای سفید از آسیاب بهره برده نه از تجربه. من نیز خوشحال خواهم شد به دیدارتان . خداوند روح بلند برادر بزرگمان را قرین رحمت کند . ایمیل من yahya_rahmati@yahoo.com خوشحال خواهم شد خبری از شما داشته باشم

    پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.