نوشته‌ها

مبارزه با نفس

به یاد شهید مصطفی درخشان

به روایت: محسن امامی

اجازه بدین یه خاطره از شهید مصطفی درخشان بگم از شهدای گردان عمار از زبان شهید گلستانی ولی قبل از اون در مورد این شهید و دوست و رفیق بسیار صمیمی‌اش شهید امیر تهرانی مقدماتی رو بعرض میرسونم.

امیر و مصطفی عین دوقلوهای به هم چسبیده همه جا با هم بودند واز هم جدا نمیشدند. از اون بچه هیأتی‌های ناب بودند که وقتی تو هیأت می‌اومدند، بچه‌ها از ناله کردن‌ها وگریه‌های شدید وبلند اونا می‌فهمیدند این دو نفر تو جلسه هستند. وقتی روضه اهل‌ بیت (ع) خونده میشد در مصائب اونا این دو نفر، درگوشی یه مطالبی به هم می‌گفتند و بعد می‌زدند زیر گریه که از خود بی‌خود می‌شدند و شدید گریه می‌کردند. طوری شده بود که این آخریها به خاطر رعایت حال مصطفی و امیر،  مداح وقتی میخواست شروع کنه اول نگاه می‌کرد ببینه مصطفی و امیر تو هیأت هستند یا نه و بعد روضه رو متعادل میخوند. روحشون شاد. 

ادامه مطلب