نوشتهها
به یاد شهید قاسم یاراحمد
/۱ دیدگاه/در خاطرات /توسط ف. مهدی برزی«در ارتفاعات سد در بندیخان عراق نیمه های شب بود. من و شهید مهدی شیدائیان در کمین بودیم که سرو کله حاج قاسم پیدا شد با جیبی پر از هله هوله؛ به ما هم داد. بعد شروع کرد در باره دختر کوچولوی خودش صحبت کرد و می گفت دلم خیلی براش تنگ شده و هر وقت میرم مرخصی – دو انگشت شصت و سبابه خودشو نشون داد و گفت – انقدر بزرگتر شده و بعد کلی خندید و رفت پائین از کمین …»
— حسن شمسیان
ادامه دارد
لینک های جالب
در اینجا چند لینک جالب برای شما گذاشته ایم. لذت ببرید! :)درخواست همیاری
آرزوی قلبی ما زنده نگهداشتن یاد و خاطره حماسهسازانی است که برای حفظ شعائر اسلامی، استقلال ارضی و حیثیت ملی، طی 8 سال دفاع مقدس و حتی در جبهه سازندگی پس از آن دوران، از هیچ تلاشی فروگذار نکردند؛ مسلماً این امر محقق نخواهد شد مگر بازماندگان آن دوران طلایی و خانواده محترم آنان ما را در هر چه پربارتر شدن مطالب این سایت یاری رسانند.
تماس با ما:
info@gordanhamze.ir
f.mehdibarzi@gmail.com