نوشته‌ها

حس مادرانه جنازه فرزند شهیدش را شناسایی کرد

خاطره ای از بازگشت شهید مفقود الاثر علی رضایی

به روایت: برادر شهیدان علی و حسین رضایی

 20131106_151535    20131106_151551

20130930_162022

تابستان سال ۷۲ بود. اولین باری بود که جنازه های  ۱۰۰۰ شهید را از مناطق جنگی آورده بودن. خانه بودم. صدای زنگ تلفن بلند شد. بعد از سلام و احوالپرسی، دیدم ازطرف بسیج محل مسجد احباب الحسین هستند. گفتن جنازه برادرت علی اومده. بیا بریم ستاد معراج برای شناسایی. قلبم ریخت. سریع هماهنگ کردیم با چند تا ازبچه‌های بسیج رفتیم معراج.

درب یه تابوت رو باز کردن. یک کارت سبز رنگ داخل اون بود با پلاک که علاوه براینکه شماره کد لشگر۲۷ بود اسم برادرم نیز روی آن حک شده بود (علی رضایی). جنازه تقریبا کامل بود؛ یه عینک ته استکانی مشکی همراهش بود یک  پا هم نداشت. جمجمه و فک جنازه خیلی لاغر بود. من گفتم این برادر من نیست.

ادامه مطلب

مصیبت امام حسین (ع) و زینب (س)

دستنوشته شهید فخرالدین مهدی برزی

«بسمه تعالی

ساعت ۶ بعدازظهر است. بعد از خواندن چند سوره از قرآن در یک قسمت جدا و دور از چادرها در زیر درختان در منطقه سرسبز کوزران نشسته‌ام. گردان شهادت، سخنرانی انصاریان را گذاشته و گردان کمیل هم مصیبت امام حسین و زینب را گذاشته. بادی در این منطقه می‌وزد بین نسیم و باد تند و بین درختان می‌پیچد و هوا نیمه روشن است. هوا نیمه ابری است. گاهی باد تند می‌شود و سردم می‌شود و دلم گرفته.

به یاد صادق می‌افتم که در این گردان [عمار] بود. چه رنجها کشید و چقدر مقامش عالی است، با آن معنویت، خدا مقامش را عالی کند!

به یاد شهید مفقود احمدی‌زاده می افتم چقدر دوست خوبی بود و می‌دانم که خیلی از این تنهایی‌هایی که من به آن رسیده ام او داشته. به یاد خنده‌های زیبایش می افتم، چقدر زیبا می‌خندید و چه یار خوبی بود. بیاد شهید مظلوم قهرمانی می‌افتم که چقدر ساده و بی‌ریا بود و چقدر راحت شهید شد. تیر خورد توی شقیقه‌اش و از آن طرف درآمد. جداً خدا چقدر زود راحتش کرد. از رنجهایی که ناخودآگاه بعدها به او از شهادت دوستان و از تنهایی‌ها می‌رسید. به یاد شهید گلقندشتی می‌افتم. چه قدر زجر کشید و اسطوره مقاومت بود، با آن کم سخن گویی‌اش و روح آرامش؛ و به دنبال او به یاد شهید کم‌گوی و خداجوی و انسان بزرگ شهید زندیه می‌افتم با آن هیکل کوچکش و چهره زیبایش. حالا گردان نوار منصور را می‌گذارد و دلم را آشوب می‌کند، دلم گرفته که چرا من اینجایم و هنوز …

۱۳۶۶/۳/۶»

آلبوم محمود لیایی

10از راست به چپ: احمد لیایی، حسین لیایی، علی لیایی

مکان: اردوگاه قلاجه

زمان: قبل از عملیات والفجر ۴

شهید محمد رضا صدری

Sadri1

«شهدا، تولدی نو و جاودانه یافتند و به هدف خود رسیده اند.»

— قسمتی از وصیت نامه شهید

محل شهادت: پنجوین

زمان شهادت: ۱۳۶۲/۰۸/۱۵ (عملیات والفجر ۴)

Sadri2

ارسال: ناصر رخ

شهید یحیی رحمتی

Rahmati1

«به جبهه حق علیه باطل می روم تا کفر را نابود کنیم و پرچم توحید را به اهتزاز دربیاوریم.»

— قسمتی از وصیت نامه شهید

محل شهادت: پنجوین

زمان شهادت: ۱۳۶۲/۰۸/۱۵

ارسال: ناصر رخ

شهید مرتضی بختیاری

Bakhteyari1

«بارالها یاریم ده که این مسئولیت بزرگی که بر گردنم هست را آنچنان که شایسته مقام تو باشد به جا آورم.»

— قسمتی از وصیتنامه شهید

محل شهادت: پنجوین

زمان شهادت: ۱۳۶۲/۰۸/۱۵ (عملیات والفجر ۴)

Bakhteyari2

ارسال: ناصر رخ

شهید علیرضا رهبری آزاد

Rahbari Azad1

«در پناه ایزد یکتا در خدمت اسلام کوشا باشید.»

— بخشی از وصیت نامه شهید

محل شهادت: پنجوین

تاریخ شهادت: ۱۳۶۲/۰۸/۱۵ (عملیات والفجر ۴)

Rahbari Azad2