نوشته‌ها

آلبوم گردان حمزه

1082

«این پسر محجوب و سر به زیر نفردوم از چپ که متفکرانه داره گوش میکنه اقا مجتبی کاکل قمی عزیزه که یه زمانی با شهید فخرالدین هر دوشون پیک دسته یک بودن و هر دوشون هم شهید شدند.»

— حسین گلستانی

آلبوم مهدی خراسانی

از راست به چپ:

مهدی صاحبقرانی، محمود برنا، اکبر طیبی، مهدی خراسانی، ؟، عمو درویش

مراسم خاطره گویی

هیئت عشاق الخمینی(ره) برگزار میکند

مراسم یاد و خاطره شهداء هشت سال دفاع مقدس و خاطره گوئی رزمندگان

دوشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۱ ساعت ۱۹

آدرس: تهران – میدان ابوذر – خیابان شهید فریدون احمدی کوچه شهید خسروی حسینیه حضرت ام الائمه(س(

—————————————————-

در ضمن یاد و خاطره شهیدان سعید شاهدی و غلامی و صبوری و تعدادی دیگر از شهدای گردان حمزه در این مراسم معنوی گرامی داشته میشود .

هیئت امناء عشاق الخمینی برادران حاج اکبر طیبی و عباس دارابی و تعدادی از رزمندگان و بسیجیان منطقه ۱۷ تهران می باشند.

آلبوم گردان حمزه

3193

از راست به چپ:

ردیف ایستاده: اکبر طیبی، محمد جنتی، شهید چراغعلی، داوود معقول، ؟، ؟، شهید نورالله پازوکی، ناصر آشتاوی، منصور حسین زاده

ردیف نشسته: شهید ابوالفضل آقاجانی، ؟، شهید حسین خلیلی، ؟، ؟

آلبوم گردان حمزه

28

از راست به چپ:

ردیف ایستاده: ؟، ؟، مهدی خراسانی، مجید تاجیک، محمود برنا، ؟، مرتضی مهرعلی، اکبر حسین زاده

ردیف نشسته: ؟، ؟، ؟، اکبر طیبی، مجتبی صبوری

عملیات والفجر ۸ (قسمت آخر)

خاطره ای از عملیات والفجر ۸

به روایت: عباس اسکندرلو

به جهت حجم نسبتاً کوچک منطقه‌ای که به گردان سپرده شده بود، صلاح دانسته نشده بود که تمام گردان جلو باشند. فقط گروهان یک در خط مقدم مستقر شد و بقیه از جمله ما مقداری عقبتر به عنوان پشتیبانی مستقر شدیم. سنگری را که ما مستقر شدیم، در کنار سنگر فرماندهی لشگر بود که برادر بزرگوارمان شهید دستواره به همراه بیسیم‌چی‌ها و پیک لشگر و تعدادی دیگر مستقر بودند.

عباس اسکندرلو شهید حاج حسین اسکندرلو آلبوم عباس اسکندرلو

از راست به چپ: شهید حاج حسین اسکندرلو، عباس اسکندرلو

این سنگر تقریبا سوله مانند بود که یک لودر آمد و مقداری خاک روی سنگر ریخت. چون فاصله اندکی با خط داشتیم گاهی مواقع خمپاره‌های دشمن در نزدیکی ما منفجر می‌شد. پس بایستی یک مقدار امنیت بالا باشد. از نکات جالب این بود که دیدم یکبار هم خود شهید دستواره پشت لودر نشسته و داشت روی سنگرها خاک میریخت. در این اثنا بود که یکبار این شهید بزرگوار من را دید و گفت برادر شما …. نگذاشتم حرفش کامل بشود و گفتم بله …درسته … من اخوی حاج حسین هستم … (همیشه از این برخوردها بود …) و بعد خودش اشاره به برادرش (شهید حسین دستواره) کرد و گفت … ولی ما زیاد شبیه هم نیستیم.

عملیات والفجر ۸ (قسمت ۴)

خاطره ای از عملیات والفجر ۸

به روایت: عباس اسکندرلو

حدودهای غروب بود که به اردوگاه کارون رسیدیم. چه غروب غم‌انگیزی. حدود یک هفته قبل چه شوروحالی بود در محوطه. برو بیای بچه‌ها، شلوغی چادرها، بگو مگوها و …. اما اکنون … سکوت محض، بعضی چادرها که هیچکس نبود، بعضی هم انگشت‌شمار و…. واقعا صحنه های بسیار تلخی بود. تازه درد فراغ دوستان را حس می‌کردیم .

چند روزی به همین منوال گذشت. البته در این چند روز هم صبحگاه‌هایی داشتیم. حتی دعای کمیل با حضور شیخ حسین انصاریان و مداحی محسن طاهری در اردوگاه برپا شد. یکبار هم خود شهید حاج رضا دستواره در محل اردوگاه آمد برایمان سخنرانی کرد.

محسن فکور شهید سید حسن احراری شهید داوود دانش کهن شهید حسن نوروزی شهید احمدلو سجودی رضا فشکی حسین طوسی آلبوم محسن فکور

از راست به چپ:

ردیف ایستاده: حسین طوسی، شهید داوود دانش کهن، شهید احمدلو، شهید سید حسن احراری، شهید حسن نوروزی

ردیف نشسته: محسن فکور، رضا فشکی، سجودی

یکی از اتفاقات تلخ این مدت شهادت سید حسن احراری بود. ماجرا اینطوری بود که یک شب برادر قیومی آمد سید را صدا کرد. وقتی که رفت بین بچه‌ها زمزمه شد که ظاهرا برادرش سید احمد احراری شهید شده ما منتظر بودیم که سید از پیش قیومی بیاید که چند دقیقه بعد آمد وبا آن خنده همیشگی که اینبار یک کم فرق میکرد آمد دست گذاشت رو شانه من گفت بردارمو دیده بودی …گفتم خب …گفت شهید شد … البته گویا برادر قیومی ازش خواسته بود برگردد تهران ولی قبول نکرد .