نوشته‌ها

آلبوم باقرزاده

35مکان: اردوگاه کارون

زمان: قبل از عملیات کربلای ۵

اکبر کبیری

406

خاطره ای از عملیات کربلای ۵

به روایت: حسین گلستانی

«تو عقب نشینی عملیات کربلای پنج وقتی با هزار دعا و صلوات از اون خاکریز کوچیکه سه راه شهادت که عراقیها هر جنبنده ای رو که رد میشد میزدند با اکبر رد شدیم. شروع به دویدن کردیم. از زمین و آسمون به سمتمون شلیک میکردند. خیلی از بچه ها تو همین مسیر جاده ای زخمی و شهید شدند. آخه فقط و فقط یه جاده بود به سمت نیروهای خودی. پشت سرمون عراقیها که سه راه رو گرفته بودند. سمت چپ و راستمون هم دریاچه ماهی که باتلاقی بود. من یه ترکش نارنجک به پای چپم خورده بود که راه رفتن رو برام سخت کرده بود چه برسه به اینکه بدوم….

ادامه مطلب

آلبوم محسن گودرزی

123

از راست به چپ:

ردیف ایستاده: ؟، شهید قابل، شهید نعمتی، قابل اعلا، محسن گودرزی، علی شهبازی، شهید محمد امین شیرازی، مصطفی خرسندی، میرکیانی، شهید رضا انصاری، اهری، شهید رحیمی، شهید ؟

ردیف نشسته: شهید اهری، ؟، شهید کبیرزاده، شهید مدنی، شهید پورکریم، شهید ؟، شهید محمد علیان نژادی، شهید محسن گلستانی، شهید نیکبخت، شهید رهبر

آلبوم گردان حمزه

3098

از راست به چپ: حاج علی لیائی، شهید حسین خلیلی، شهید سعید طالبی، بهزاد اصغری، شهید احمدیزاده، حسین گلستانی

مکان: کرخه

زمان: قبل از عملیات کربلای ۵

یه یاد دوستان شهید

خاطره ای از دوستان شهید

به روایت: مهدی صاحبقرانی

از راست به چپ:

ردیف ایستاده:  کازر، یمینی فر، اسدالله زاده، جعفری، بهارلو، شهید رجایی، شهید سعید رحیمی، شهید فخرالدین مهدی برزی

ردیف پایین: شهید جواد زندیان، شهید غلامی، شیرین، ؟

 

«داشتم قرآن می‌خواندم. بله، قبل از نماز ظهر بود که در همین حین به یاد منطقه افتادم.

یاد قبل از عملیات والفجر ۸، کربلای ۵، کربلای ۸  و از همه بیشتر خاطره بیت المقدس ۲ (قبل از عملیات در شهرک شهید باهنر باختران) در آن هوای سرد زمستان، در اتاق‌هایی که در و پنجره آن را به وسیله نایلون و پتو پوشانده بودیم و چراغ در داخل اتاق بود. بعضی مواقع که باران می‌گرفت و رحمت خدا بر سرمان می‌بارید، از لابلای درز دیوارهای پیش‌ساخته، باران به داخل اتاق می‌آمد و مجبور بودیم که گوشه‌ای از اتاق را خالی کنیم.

ادامه مطلب

بازار داغ شهادت

خاطره ای از عملیات کربلای ۵

به روایت: حمید داوودآبادی

اولین روزهای بهمن ۱۳۶۵
عملیات کربلای پنج
شلمچه – سه راه شهادت*

بر خلاف شب و روز اول، آتش دشمن خیلی سنگین شده بود و این برای امثال من که گول آرامش لحظات اولیه‌ی ورودمان را خورده بودیم، شوکه‌کننده بود. یک آمبولانس تویوتا، مجروح‌های پست امداد را سوار کرد تا به عقب منتقل کند. ماشین پر بود؛ اصلا جای خالی نداشت. مجروح‌ها پس از خداحافظی، در ماشین جای گرفتند. «قاسم گودرزی» که یک پایش را چند ماه قبل در عملیات از دست داده بود و حالا مصنوعی بود، پای دیگرش هم ترکش خورده بود. شیشه‌ی عقب آمبولانس شکسته بود. او به‌زور از آن‌جا سوار شد و روی همان لبه‌ی پنجره نشست. در حالی که می‌خندید، دستش را به طرف ما تکان داد و گفت: خداحافظ بچه‌ها … ما رفتیم تهرون …
ادامه مطلب

خدا با ماست

خاطره ای از عملیات کربلای ۵

به روایت: حسن بادپا

ما در عملیات کربلای ۵ روی یکی از پدها با پی ام پی مستقر بودیم. قبل از شروع عملیات من تمام دستگاه و توپ را خوب آزمایش کردم. تعدادی از تیپ ها و لشگرها از چپ و راست وارد عملیات شده و حدود یک کیلومتر جلوتر از ما قرار داشتند و فاصله بین ما و آنها تماماً آب بود.

فرماندهی واحد از من خواست یک گلوله توپ به طرف دشمن و سنگرهای آنان پرتاب کنم. پی ام پی را روی پد آوردیم. دستگاه را تنظیم و شلیک کردیم اما اتفاقی نیفتاد. دوباره دست به کار شدم، بی نتیجه بود. پایین پد آمدیم. تمام ماشه‌ها و توپ را بازبینی کردم. نشد که نشد.

فرمانده با عصبانیت گفت:  چرا دستگاه را خوب آزمایش نکردی؟ با این وضعیت می‌خواهی جلوی دشمن بایستی؟

ادامه مطلب