آلبوم گردان حمزه

704

از راست به چپ: مهدی خراسانی، حسین گلستانی

2 پاسخ
  1. احمد مهربان
    احمد مهربان گفته:

    سلام و درود بر شهدای اسلام , نامی از شهید والامقام علی اکبر مهربان در سایت برده نشده ,,, هرچند نام شهدا جاودان و سربلند باقی خواهد ماند , صلوات ,,,,,,,

    سلام به شما و با آرزوی قبولی طاعات
    متأسفم اما واقعیت اینه که خیلی از عکسهای سایت رو یا خانواده شهدای عزیز برامون فرستادن یا اسامیشون رو دوستانشون و همرزمانشون شناسایی کردند.
    تعداد خیلی زیادی هم هستند که هنوز شناسایی نشدن و عکسهاشون با برچسب «نیروی گردان حمزه» در سایت منتشر شده
    خوشحال می شیم اگه عکسی از شهید عزیز دارید برامون ارسال کنید تا افتخار انتشار عکسهای ایشون رو در سایتمون داشته باشیم
    قطعا همواره نام شهدا جاودان و سربلند باقی خواهد ماند
    امید که بتونیم در زنده نگهداشتن اسمشون نقشی هر چند کوچیک داشته باشیم و در ادامه راهشون پویا باشیم
    یا علی

    پاسخ
  2. سلمان فارسی
    سلمان فارسی گفته:

    ماجرای شهادت یک رزمنده؛ وقتی والدینش به جبهه رسیدند

    یک فرمانده دوران دفاع مقدس از واقعه ای می‌گوید که طی آن، رزمنده‌ای درست هنگامی که پدر و مادرش برای دیدن فرزندشان به جبهه رفته‌اند، به شهادت رسیده است.

    سرهنگ بهروزرضا اهرابی : محرم سال ۱۳۶۵بود و یگان‌ ما در منطقه حاج عمران واقع در عمق ۵۵ کیلومتری خاک عراق مستقر بود؛ صبح به منظور سرکشی به انبار و اسلحه‌خانه که در آن زمان در پادگان پیرانشهر بود باید به پشت جبهه می‌رفتم.

    وی ادامه داد: به علت تسلط دشمن روی خط، باید قبل از طلوع آفتاب هرگونه مأموریت‌ تدارکاتی یا انفرادی را انجام می‌دادیم، وقتی از سنگر خارج شدم، یکی از سربازان به نام «پاسبان» را دیدم که در حال رفتن به طرف سنگر دیده‌بانی بود؛ به او تأکید کردم از هرگونه حرکتی که موجب جلب توجه دشمن می‌شود، پرهیز کند چون عراقی‌ها از ارتفاعات مقابل بر سنگرهای ما احاطه داشتند.

    به همین دلیل اگر سربازان در زمان نگهبانی از سنگر دیده‌بانی خارج می‌شدند، عراقی‌ها با استفاده از توپ ۲۳ که یک سلاح ضدهوایی است به طرف آنها تیراندازی می‌کردند. این فرمانده دوران دفاع مقدس اظهار داشت: بعد از خداحافظی از سرباز پاسبخش به طرف پادگان پیرانشهر حرکت کردم؛ کارم در پادگان پیرانشهر طول کشید؛ هنگامی که از پادگان خارج شدم هوا تاریک شده بود؛ صحبت‌های یک خانم با دژبان پادگان نظرم را جلب کرد.

    از سرباز دژبان موضوع را پرسیدم و دژبان گفت «این خانم و این مرد میانسال از صبح برای دیدن پسرشان آمده‌اند و هرچه می‌گویم امکان تماس با خط نیست، قبول نمی‌کنند». وی افزود: مادر آن سرباز می‌گفت که چند شب است که خواب پسرش را می‌بیند و خیلی نگران است. وقتی اسم سرباز را پرسیدم متوجه شدم سرباز پاسبخش از سربازان خودم است و به مادر آن سرباز قول دادم که پسرشان را چند روزی به مرخصی بفرستم.

    سرهنگ اهرابی اضافه کرد: در همین حین دیدم که آمبولانس گردان نزدیک می‌شود و از یکی از درجه‌داران گروهان که در آمبولانس نشسته بود، پرسیدم چه اتفاقی افتاده است؛ وی گفت «سرباز پاسبان شهید شده است.» این فرمانده دوران دفاع مقدس بیان کرد: مادر سرباز پاسبخش با چهره رنگ پریده به من نزدیک شد و گفت «چه اتفاقی افتاده؟»، شهامت نگاه کردن به چهره مادر سرباز را نداشتم، گفتم: «یکی از سربازها مجروح شده است».

    چشمان مادر آن سرباز به دنبال آمبولانس بود و با زمزمه یا حسین (ع) زیر لب ‌گفت: «خدا به مادرش رحم کند»؛ رو به پدر آن سرباز کردم و گفتم همانطور که قول دادم، حتماً پسرتان را به خانه می‌فرستم.

    سرهنگ اهرابی با بیان اینکه هنوز بعد از گذشت ۲۳ سال چهره مادر سرباز پاسبان در خاطرم هست، بیان داشت: مادران و خواهران شهدا همچون حضرت زینب (س) و ام‌البنین (س) در فراق شهادت فرزندان و برادرانشان صبوری کردند و با الگو قرار دادن زنان کربلا در برابر شهادت عزیزانشان، بردباری کردند.
    http://shohada-emdadgar.blogfa.com/cat-6.aspx

    پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.