شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
1
پاسخ
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.
دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ
این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش میشوند.
لینک های جالب
در اینجا چند لینک جالب برای شما گذاشته ایم. لذت ببرید! :)درخواست همیاری
آرزوی قلبی ما زنده نگهداشتن یاد و خاطره حماسهسازانی است که برای حفظ شعائر اسلامی، استقلال ارضی و حیثیت ملی، طی 8 سال دفاع مقدس و حتی در جبهه سازندگی پس از آن دوران، از هیچ تلاشی فروگذار نکردند؛ مسلماً این امر محقق نخواهد شد مگر بازماندگان آن دوران طلایی و خانواده محترم آنان ما را در هر چه پربارتر شدن مطالب این سایت یاری رسانند.
تماس با ما:
info@gordanhamze.ir
f.mehdibarzi@gmail.com
شهید مسعود حسینی اگر اشتباه نکنم از امدادگر گردان بود قضیه شهادت ایشان حکایت جالبی دارد و آن اینستکه ماهای آخر جنگ بود وگردان ما که نه کل لشگر مرتب در تردد و جابجایی بود بطوریکه در آن مقطع چند ماه آخر جنگ دائم در حال جابجایی بودیم و بطوری مهارت پیدا کرده بود یم که در عرض چند دقیقه براحتی چادرها را جمع و بر پا میکردیم یکی از جاهایی را که در آن مقطع جابجا شدیم اگر اشتباه نکنم از شیخ صالح بود که به طرف ارتفاعات بیزل حرکت کردیم و در آنجا مستقر شدیم البته یک اردوگاه تاکتیکی بود و خط مقدم نبود و لیکن در تیرس توپخانه دشمن قرارداشت نمیدانم روز چندم استقرار ما در آنجا بود که یک شب در چادرهای خود مستقر بودیم و تازه به خواب رفته بودیم که ناگهان صدای انفجار یک گلوله توپ همه ما را از خواب بیدار کرد آن شب یادمه که ماشالله نانگیر که مسئول روابط عمومی گردان هم بود بلافاصله بلند شد و به شوخی گفت بروم از شهدا عکس بگیرم البته فکر نمی کردیم که قضیه جدی باشد گلوله توپ درست در جلوی پل بتونی جایی که شهید مسعود حسینی و تعدادی دیگر از بچه ها آنجا مستقر بودند اصابت کرد و منجر به شهادت چند نفر از برادران از جمله این برادر عزیز بود همان شب متوجه این حادثه شدیم و لیکن صبح خودم بعد از اینکه به قول معروف آبها از آسیاب افتاد رفتم به محل شهادت این عزیزان سری بزنم وقتی رفتم زیر پل متوجه چیزی شدم ….الله اکبر دیدم قسمتی از صورت این شهید عزیز هنوز آنجا افتاده است خداوند مقامشان را متعالی فرماید .