سفره هفت سین
خاطره ای از سفره هفت سین نوروز ۶۷
به روایت: خلیل نقیب زاده
قبل از عید ۱۳۶۷ گردان آمد تو شیخ صالح. عجب منطقه قشنگ و سرسبزی!
داشت سال تحویل میشد. شهید حسین خلیلی مسئول دسته ما دو تا پوکه توپ ۵۷ (مهمات ضدهوایی به شکل توپ دور برد) رو داد دست من و گفت: برو اینها را پر گل کن تا بذاریم سر سفره هفت سین. من هم گفتم: چشم! با حسن بشارتنیا زدیم به دشت. کلی گشتیم و صفا کردیم و گل چیدیم. چند لحظه نشستیم. به حسن گفتم: پسر! این گلها اصلاْ بو نداره، من یه فکری کردم. گفت: چی؟
شیشه عطرم را از جیب درآوردم و ریختم روی گلها! حسابی معطرشان گردم و بعد گفتم: به کسی چیزی نگو!
هیچی آوردیم گذاشتیم سر سفره. همه گفتند: به به! عجب بویی! این گلها را از کجا چیدید؟ ما هم یه آدرس الکی میدادیم و کلی همه کیف کرده بودند.
توی سفره هفت سین چیزی نبود بغیر از چند تا بشقاب سیب و پرتقال. از وقتی سفره پهن شد، برادر باقری هی میگفت: برادر خلیلی شروع کنیم میوه خوردن؟ برادر خلیلی میگفت: باقری بشین بذار سال تحویل بشه! بعد تا سال تحویل شد باقری و بچهها حمل کردند وسط سفره و هر چی میوه بود بغل کردند و شروع کردند به خوردن.
بعد همه نشسته بودند که من بلند شدم تا به همه عطر بزنم و همینجوری که عطر میزدم همه میگفتند چه بوی آشنایی … یواش یواش خندم گرفت و قضیه لو رفت.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.