به یاد شهید صفر رحمانی
دست نوشته شهید سعید طالبی
منبع: وبلاگ شهید سعید طالبی
۶۵/۰۳/۰۱
امروز صبح تا ظهر جبهه نسبتاً آرام بود. بعدازظهر یکباره انگار دیوانه شد. زمین و آسمان را به توپ و خمپاره بست و حداقل حدود ۲۰۰الی ۳۰۰عدد خمپاره نزدیکیهای سنگر ما و سنگر کنار زد. آنقدر خمپاره زد که رنگ زمین عوض شد. عصر برادر صراف (معاون …) و محمود پیر بداغی (مسئول گردان بهشتی) به اتفاق مسئولین دستههای گروهان بهشتی آمدند برای توجیه شدن. جواد صراف یکباره خبری را به من داد که ای کاش من میمردم ولی آن خبر را نمیشنیدم. شاید […] این ناراحت کنندهترین خبری بود که در عمرم میشنیدم. اول که شنیدم اصلا باورم نمیشد. لذا به همین خاطر چندین بار از صراف پرسیدم که آیا در دادن خبر اشتباه نمیکند ولی او همچنان به درست بودن خبر اصرار داشت.
خدایا چه میشنیدم یکی از بهترین یارانم یکی از بهترین برادرانم یکی از بهترین برادرانم ، یکی از بهترین دوستانم شهید شده. اصلا باورکردنش برایم خیلی مشکل است و هنوز هم که هنوز است باور کردنش برایم مشکل است . آری خبر راست بود و بسیار دردناک ، دردناکتر از آن که بتوان وصفش کرد و باورش کرد ، آری صفر رفت ، آن شیر مرد خدا ، آن دلیر مرد ، آن دلاور، آن قهرمان. ای کاش میمردم و این لحظه برایم پیش نمیآمد که خبر شهادت صفر را بنویسم . خدایا تا کی ظالمان و ستمگران به جنایت خویش ادامه خواهند داد؟ خدایا تا کی عزیزان ما به دست این خوک صفت در خاک وخون خواهند غلطید ، خدایا تو چه قدر صابری که به خاک و خون غلطیدن یاران زینب را می بینی ولی دم نمیآوری.
الان که این مطالب را می نویسم نمی توان جلوی اشکم را بگیرم. ای اشکها شما شاهد باشید که صفر برایم بهترین دوست و یاور بود. خدایا چه زود رفت قبل از آنکه بتوانم بشناسمش ، من حتی صفر را نتوانستم دریابم که چگونه کسی است؟ این اواخر بنا به گفته همه، خیلی زحمت میکشید، به ویژه درآن شب پاتک که همه شاهد فعالیتش بودند اصلا عوض شده بود. یک جا بند نمیشد همه اش در حال جنب و جوش بود .به هر حال خبر شهادتش حسابی حالم را گرفت و پکرم کرد.
دم عصری برادر مجتهدی با بیسیم به من گفت که بیا کارت دارم ، آمدم گردان، اکثر بچهها حالشان گرفته بود مقداری شام خورده، بعد خوابیدم ، طرز شهادت صفر این طور بوده که دیشب ساعت ۱۲گروهان شهادت تقاضای تیربار می کند، صفر به اتفاق سعید پور داوطلب بردن تیربار میشوند، تیربار را گرفته و با سعیدپور به طرف گروهان شهادت راهی می شوند. با موتور در بین راه قبل از رسیدن به سه راه خاکریز به وسیله خمپاره که نزدیکشان منفجر می شود، هر دو به شهادت میرسند. آنطور که بچهها تعریف میکنند سر صفر به علت موج گرفتگی پشت سرش متلاشی میشود و بر اثر همین نیز به شهادت میرسد.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.