عملیات بیت المقدس ۲

032025026027028029030031

1 پاسخ
  1. گلستانی
    گلستانی گفته:

    اون شب وقتی بچه ها برای عملیات اماده می شدند و از درون چادر به بیرون می اومدند وقتی از درب چادر بیرون می اومدند یه فانوسی سر درب چادر بود که همه از زیر اون رد میشدند من جلوی چادر ایستاده بودم وبه صورت تک تک بچه های دستمون که بیرون می اومدتد نگاه میکردم چهره های مصمم با ایمان و معصوم اکثرا کم سن و سال بودند میدونستم تا چند ساعت دیگه شاید نیمی از این بچه ها یا شهید میشن یا مجروح خب این طبیعیه عملیاته و باید هم با عوامل طبیعی مثل کوه و برف ویخبندان و ….بجنگیم هم با مزدوران عراقی به هر حال در ادامه عملیات بیت المقدس ۲ وظیفه گردان ما ادامه پاکسازی بود .نمیدونم چه حکمتی بود ما همیشه خطهای پدافندی رو از گردان انصار تحویل میگرفتیم یا تو اردوگاهها چادر گردان حمزه نزدیک گردان انصار بود تو پادگان دوکوهه هم ساختمونمون بغل هم بود انگار داداش صیغه ای شده بودیم با اونا اون شب هم ما خط رو از اونا تحویل گرفتیم تا عملیات پاکسازی رو انجام بدیم خیلی کم توجیه شدیم فرصت نبود فخرالدین چسبیده به من حرکت میکرد باید هر موقع که نیاز میشد برای هدایت دسته اون اطلاع رسانی کنه میدونستم که اون شهید میشه اخه شب قبلش خواب عجیبی دیده بودم من و فخرالدین یه دوست مشترکی تو گردان عمار داشتیم به نام علی اکبر کردابادی که یه مدت کوتاهی من و فخرالدین تو گردان عمار تو دسته اون بودیم.علی اکبر با فخرالدین خیلی رفیق شده بود .دو شب قبل از عملیات ما گردان عمار زده بود به خط و خیلی از دوستام از جمله علی اکبر شهید شدند .شب قبل از عملیلت خودمون تو خواب علی اکبر رو دیدم خداییش خیلی خوشگل شده بود انگار تازه رفته بود حمام و اون موهای مشکی اش رو به سمت بغل شونه کرده بود خوشحال و خندان بود معلوم بو د جایگاهش خیلی عالیه همینطور که میخندید رو کرد به من و گفت حسین به فخرالدین بگو فردا میاد پیش ما اینجا اون هم شهید میشه .صبح که از خواب بلند شدم همش به صورت فخرالدین نگاه میکردم در حقیقت به صورت شهید فخرالدین .من موضوع خوابم رو بهش نگفتم تا شب که عازم عملیات شدم وقتی تو اون کانال درگیری شدید شد وقتی سعید رحیمی شهید شد ما به سمت جلوی کانال در حال پیشروی بودیم که من از ناحیه پا مجروح شدم و روی زمین افتادم یادمه فخرالدین گفت چکار کنیم که من گفتم بجه رو ببرین جلو تو همین لحظه صدای رگبار همراه انفجار به گوشم خورد فخرالدین با صورت تو کانال افتاد شب بود اون کانال پر از گل ولای بود برای اینکه مطمءن بشم اون شهید فخرالدینه صورتش رو که خونی و گلی بود پاک کردم علی اکبر به وعدهی که داده بود عمل کرد و فخرالدین شهید شده بود .روح همه شهدای اون شب شاد …….شهید رحیمی …….شهید رجایی……..شهید زندیه ……شهید اشرف……شهید گوگونانی……..شهید مهدی برزی ……شهید غلامی ……..وبقیه شهدای عزیز که اسم مبارکشون رو فراموش کردم.

    ممنونم برادر گلستانی
    روح همه شهدای جنگ تحمیلی شاد و یادشون چراغ راهمون انشالله

    پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.