نوشته‌ها

آلبوم شهید نورالله پازوکی

5

از راست به چپ: مجتبی میرزایی، منصور حسین زاده، محمود اروج زاده، شهید نورالله پازوکی، خسرو تاجیک، شهید محمد مجازی

آلبوم شهید نورالله پازوکی

3

از راست به چپ: محمود اروج زاده، شهید نورالله پازوکی، شهید بهروز آذری

آلبوم شهید نورالله پازوکی

unnamed

از راست به چپ:

ایستاده: محمود یزدانی، محمود اروج زاده

ردیف نشسته: شهید سعید رحمانی، مجتبی میرزایی، شهید نورالله پازوکی، شهید بهروز آذری

سه راه شهادت

image0000167A

از راست به چپ:

ردیف بالا: علیپور، محمد جنتی

ردیف وسط: شهید محمد محازی، شهید سید اصغر توفیقی، شهید مهدی قائمی، محمود اروج زاده، محمود دریایی، اکبر کبیری

ردیف جلو: محمد گونه فراهانی، منصور حسین زاده، قاسم کارگر، شهید مسعود حسینی

«این بچه ها اکثرا مخابرات گردان بودند نفر اول برادر علی پور هست که همیشه با نقی پور بود که به دوقلوهای مخابرات معروف بودند……..

ردیف وسط نفر سوم شهید مهدی قائمی هست که تو عملیات بیت المقدس چهار شهید شد . یادش بخیر تو عملیات کربلای پنج با همدیگه هر کداممون یه تیر بار گرینوف گذاشته بودیم روی دژ وهر چی عراقی می اومد سمتمون میزدیم و  نمیگذاشتیم یکیشون دربرن. دیگه از بس رگبار زده بودیم خسته شده بودیم. باهم قرار گذاشتیم مسابقه بدیم با تیر بار تک تیر بزنیم و عراقیها رو به درک واصل کنیم.

ادامه مطلب

پشت بام دوکوهه

76019702799657803639

از راست به چپ: رضا فشکی، محمود اروج زاده، شهید نورالله پازوکی، شهید سلطانی

«پشت بام ساختمون گردان همیشه جای خوبی بود برای کسانی که میخواستند با خدای خود خلوت کنند بادوستان خود صحبت کنند عکس یادگاری بگیرند حتی شبهای باصفای اون زمان مناسبی بود برای برگزاری کلاسهای مختلف یادم میاد فرمانده دسته ها و گروهانها و حتی گردان بعضی موقع ها بچه ها رو بالای ساختمون جمع میکردند و برای اونا صحبت میکردند ….خیلیها هم دوست داشتند شبها روی پشت بام ساختمون بخوابند البته باید از فرماندشون اجازه میگرفتند چون امکان داشت همان شب رزم شبانه داشته باشند.

به هر حال پشت بام ساختمون گردانها چند منظوره بودند …..مخصوصا غروبهای دوکوهه از روی پشت بام خیلی زیبا بود….

یادم میاد یه روز غروب همینطوری گفتم برم بالای ساختمون یه هوایی تازه کنم ازپله ها بالا رفتم و وارد پشت بام شدم منظره جالبی رو دیدم متوجه شدم دوتا از بچه های گردان که خیلی هم کم سن و سال بودند دستانشون تو دست هم بود و داشتند صیغه برادری میخوندند وقتی متوجه حضور من شدند با هم به طرف من اومدند و بعد از احوالپرسی این موضوع رو گفتند وقصدشون رو هم قربه الی الله و شفاعت همدیگه اعلام کردند……………اونا خیلی خوشحال رفتند ومن هم از خدا خواستم انشالله ارزوی اونا براورده بشه.»

— حسین گلستانی