نوشتهها
عملیات بیت المقدس ۲
/۰ دیدگاه /در عکس /توسط ف. مهدی برزیعملیات بیت المقدس ۲
/۰ دیدگاه /در عکس /توسط ف. مهدی برزیبه یاد شهید فخرالدین مهدی برزی
/۱ دیدگاه/در خاطرات /توسط ف. مهدی برزیشهادت داداشی در عملیات بیت المقدس ۲
به روایت: فرمانده دسته (حسین گلستانی)
اون شب وقتی بچه ها برای عملیات آماده می شدند و از درون چادر به بیرون می اومدند، یه فانوسی سر درب چادر بود که همه از زیر اون رد میشدند. من جلوی چادر ایستاده بودم وبه صورت تک تک بچه های دستمون که بیرون می اومدند، نگاه میکردم. اونها چهرههایی مصمم، با ایمان، معصوم و اکثراً کم سن و سال داشتند.
میدونستم تا چند ساعت دیگه شاید نیمی از این بچه ها یا شهید میشن یا مجروح. خب این طبیعیه عملیاته و باید هم با عوامل طبیعی مثل کوه و برف ویخبندان و …. بجنگیم هم با مزدوران عراقی.
به هر حال در ادامه عملیات بیت المقدس ۲ وظیفه گردان ما ادامه پاکسازی بود. نمیدونم چه حکمتی بود که ما همیشه خطهای پدافندی رو از گردان انصار تحویل میگرفتیم یا تو اردوگاهها چادر گردان حمزه نزدیک گردان انصار بود؛ تو پادگان دوکوهه هم ساختمونمون بغل هم بود. انگار داداش صیغه ای شده بودیم با اونا.
اون شب هم ما خط رو از اونا تحویل گرفتیم تا عملیات پاکسازی رو انجام بدیم. خیلی کم توجیه شدیم. فرصت نبود. فخرالدین چسبیده به من حرکت میکرد. باید هر موقع که نیاز میشد، برای هدایت دسته اون اطلاع رسانی کنه.
میدونستم که اون شهید میشه. آخه شب قبلش خواب عجیبی دیده بودم. من و فخرالدین یه دوست مشترکی تو گردان عمار داشتیم به نام علی اکبر کردآبادی که یه مدت کوتاهی من و فخرالدین تو گردان عمار تو دسته اون بودیم.علی اکبر با فخرالدین خیلی رفیق شده بود. دو شب قبل از عملیات ما، گردان عمار زده بود به خط و خیلی از دوستام از جمله علی اکبر شهید شدند. شب قبل از عملیلت خودمون، تو خواب علی اکبر رو دیدم. خداییش خیلی خوشگل شده بود. انگار تازه رفته بود حمام و اون موهای مشکیاش رو به سمت بغل شونه کرده بود خوشحال و خندان بود. معلوم بود جایگاهش خیلی عالیه. همینطور که میخندید رو کرد به من و گفت: حسین به فخرالدین بگو فردا میاد پیش ما! اینجا اون هم شهید میشه.
صبح که از خواب بلند شدم همش به صورت فخرالدین نگاه میکردم. در حقیقت به صورت شهید فخرالدین. من موضوع خوابم رو بهش نگفتم … تا شب که عازم عملیات شدم.
وقتی تو اون کانال درگیری شدید شد، وقتی سعید رحیمی شهید شد و ما به سمت جلوی کانال در حال پیشروی بودیم، من از ناحیه پا مجروح شدم و روی زمین افتادم. یادمه فخرالدین گفت چکار کنیم؟ که من گفتم بجه رو ببرین جلو …
تو همین لحظه صدای رگبار همراه انفجار به گوشم خورد. فخرالدین با صورت تو کانال افتاد. شب بود . اون کانال پر از گل ولای بود. برای اینکه مطمئن بشم اون شهید فخرالدینه ، صورتش رو که خونی و گلی بود، پاک کردم.
علی اکبر به وعدهای که داده بود عمل کرد و فخرالدین شهید شده بود.
روح همه شهدای اون شب شاد …….شهید رحیمی …….شهید رجایی……..شهید زندیه ……شهید اشرف……شهید گوگونانی……..شهید مهدی برزی ……شهید غلامی …….. وبقیه شهدای عزیز که اسم مبارکشون رو فراموش کردم.
عملیات بیت المقدس ۲
/۱ دیدگاه/در عکس /توسط ف. مهدی برزیسالگرد عملیات بیت المقدس ۲
/۰ دیدگاه /در خاطرات /توسط ف. مهدی برزیخاطره ای از عملیات بیت المقدس ۲
به روایت: رضا سلطانی
ماه دی با آغاز عملیات بیت المقدس ۲ در سال ۱۳۶۶ در منطقه سلیمانیه عراق شهر ماووت، مصادف است. خاطره ای دارم که به عرض دوستان می رسانم.
یادم میاد یک شب، دسته دو از گروهان دو گردان حمزه (ع) قرار شد پدافندی تپه ای را که یکی از گروهانهای گردان شب قبلش اون رو آزاد کرده بود، به عهده بگیره.
شب بسیار ظلمانی ای بود، نه از مهتاب خبری بود و نه از ستاره های آسمان. در آن تاریکی، نیم متری خود را به زور می شد دید. دسته دو به فرماندهی شهید حسین خلیلی و معاونت شهید امرالهی به راه افتاد. باید از یک گذرگاهی که تو دید دشمن بود، عبور می کردیم. در شیارهای کوه در حال حرکت بودیم که صدای سوت خمپاره ۱۲۰ اومد. همه دراز کش شدیم. بعد از انفجار دیدم خبری از نفری جلویی نیست. در همین حال برادر شهید حسن فراش بدو بدو از جلو آمد و به همه ما که دراز کش بودیم دستور حرکت داد.