نوشتهها
به یاد عملیات بیت المقدس ۲
/۴ دیدگاه /در خاطرات /توسط ف. مهدی برزیخاطره ای از عملیات بیت المقدس ۲
به روایت: مهدی صاحبقرانی (برداشت از خاطرات سال ۱۳۶۷)
میخواهم از عملیات بیت المقدس ۲ بگویم و از جاییکه بهترین دوستان و یاران و عزیزترین برادرم در آنجا به شهادت رسیدند و خون پاکشان در کوهها و ارتفاعات منطقه کوهستانی غرب و شمال عراق به زمین سرد ریخت و باعث عقب نشینی دشمن شد. میخواهم از حرف دل آن بچه بسیجیها بگویم که در آن سرمای شدید با توکل به خدا جنگیدند و حماسه آفریدند.
بله ساعت حدود ۴ یا ۶ عصر شش روز قبل از عملیات بود… هوا آنقدر سرد بود و مهآلود که نمیتوانستم بخوبی تشخیص دهم. سوار کامیونها شدیم. مقصد مشخص نبود، حوالی ماووت؟ نمیدانم کجا؟
آلبوم مهدی صاحبقرانی
/۰ دیدگاه /در عکس /توسط ف. مهدی برزیآلبوم منصور حسین زاده
/۰ دیدگاه /در عکس /توسط ف. مهدی برزیحسین گلستانی
/۰ دیدگاه /در عکس /توسط ف. مهدی برزیچادر دسته یک
/۰ دیدگاه /در خاطرات /توسط ف. مهدی برزیخاطره ای از چادر دسته یک
به روایت: محسن گودرزی
«من کتاب نهج البلاغهای را که اسدالله پازوکی هدیه داده بود به اصغر دادم تا از آن بیشتر استفاده شود. ساک شخصی اصغر، یک کتابخانه همراه بود که آن را از این اردوگاه به آن اردوگاه میکشید. از آن جمله، چند کتاب درباره توحید هم داشت که احادیث جالبی از آنها را برایمان میخواند و توضیح میداد. بعضی وقتها هم سعید پورکریم به انتهای چادر و پاتوق ما میآمد و میگفت: از این کتابهایتان به ما […] هم بدهید تا ما هم یاد بگیریم.
این ماجرای ته چادر بود. سر چادر جای مسئول دسته بود. آنجا بیشتر قرآن تلاوت میشد. محسن گلستانی خود قرآن را به چند سبک میخواند. برادرش حسین هم مثل او احوالی عرفانی داشت. میانه چادر اما جایگاه دانش آموزان دسته بود که سرگرم درس و مشقشان بودند. گاهی البته آنها به آن سوی چادر یعنی محل قاریان قرآن و گاهی به این سوی چادر یعنی مقر فلسفهخوانان نظر داشتند، از بس کنجکاو و راهجو بودند.»
منبع: کتاب «دسته یک»، تدوین اصغر کاظمی، چاپ ششم (۱۳۸۸)، ص ۳۸