نوشته‌ها

درخواست همکاری جهت بزرگداشت شهدای عملیات بیت المقدس ۴

با عرض سلام خدمت کاربران گرامی

به اطلاع میرساند که یکی از معلمان روستای شیخ صله (آقای رحیمی پور) بسیار علاقمندند که جهت بزرگداشت شهدای بیت المقدس ۴ در این روستا مراسمی برگزار نمایند.

ایشان برای هر چه بهتر برگزارشدن مراسم نیازمند دریافت خاطره، عکس یا فیلمهای مرتبط با آن عملیات می باشند.

خواهشمند است در صورت تمایل به همکاری، با آقای رحیمی پور تماس حاصل فرمایید:

آدرس ایمیل

mahmod.rahimi78@yahoo.com

شماره تماس:

۰۹۱۸۳۳۶۹۵۸۷

آلبوم خلیل نقیب زاده

مکان: آناهیتا (باختران)

زمان: قبل از عملیات بیت المقدس ۴

آلبوم خلیل نقیب زاده

از راست به چپ:

ردیف ایستاده: شهید حسین خلیلی.حسن بشارت نیا. علی گلستانی. باقری. نقیب زاده.؟.؟.؟. شهید مولایی. شهید کولانی. علی صادقی
ردیف وسط: ؟.شهید شناوری (با بادگیر آبی). موسوی. شهید علی تاجیک (با چفیه مشکی).؟.؟.؟. صالحی
ردیف نشسته: سید مالک.شهید رضا امرالهی.حسن شیرازی. تقی زارع٫ عباس قیصر. شهید قهار علی مردانی.؟. ساریخانی

مکان: آناهیتا (باختران)

زمان: قبل از عملیات بیت المقدس ۴

آلبوم خلیل نقیب زاده

یک شب مانده به عملیات بیت المقدس ۴

سوار قایق شدیم تا بریم جلو  فردا شبش هم زدیم به خط عراقی ها

آلبوم مهدی خراسانی

52

از راست به چپ: مهدی خراسانی، مهدی صاحبقرانی

زمان: عملیات بیت المقدس ۴

به یاد شهید قاسم یاراحمد

خاطره ای از شهید قاسم یاراحمد

به روایت: خلیل نقیب زاده

فردای عملیات بیت المقدس ۴ (منطقه دربندیخان عراق) اکثر ارکان گردان حمزه زخمی شده بودند و بعضی‌ها رو فرستاده بودند عقب. اگر اشتباه نکنم طرفهای ظهر بود حدود ساعت ۱۱ دیدم برادر حسین گلستانی زیر بغل شهید قاسم یاراحمد و گرفته و بزور داره میاره عقب. سریع خودم را به آن‌ها رسوندم و کمک برادر گلستانی کردم و دو نفره قاسم را آوردیم لب دریاچه تا با قایق به عقب بره. یه ترکش از سمت راست خورده بود توی شکمش. ما هی زور می‌زدیم که ببریمش عقب، اون هم زور می‌زد که نره … زور ما غلبه کرد.

یادمه هی به بردار گلستانی التماس می‌کرد که نره. می‌گفت هیچکی نمونده تو را بخدا منو نفرستید. می‌تونم بمانم. اما قایق آمد و ما او را توی قایق گذاشتیم و فرستادیم عقب.

این صحنه هیچ وقت از یادم نمی‌ره.

یادش گرامی

صلوات

به یاد شهید بزرگوار حاج کیانی

به روایت: خلیل نقیب زاده

یادم میاد توی منطقه شیخ صالح قبل از عملیات بیت المقدس ۴ بودیم. ایام، ایام عید ۶۷ بود. هنوز چند روز به عملیات مانده بود.

حاج آقا کیانی به هر بچه رزمنده‌ای می‌رسید بعد از سلام، یهو اونو غافلگیر می‌کرد. مثلاً یه روز از جلوی چادر ما رد شد، تا سلام کردیم و شهید توی چادر را نگاه کرد، گفت: از این نفر تا آنجا نفری ۱۰۰ تا صلوات، از آن نفر تا چند نفر بعد ۲۰۰، همین جوری تعداد را بالا می‌برد و در آخر مدیون می‌کرد بر فرستادنش.

خب کار جالبی بود. ما هم می‌فرستادیم اما از آنجاییکه ما بچه بودیم و یه خورده شر، یه روز تا حاجی را دیدیم تند تند سلام کردیم و یه ۱۰۰۰ تا صلوات مدیونش کردیم.

خدا بیامرز، آدم با صفایی بود. زد زیر خنده و گفت: من که دائماً صلوات میفرستم اما باشه اشکالی نداره ۱۰۰۰ تا هم مال شما.

یادم نمیره همیشه بساط چایی‌اش برقرار بود. تو شیار یه اجاق درست کرده بود و راه به راه چای می‌داد دست بچه‌ها