نوشتهها
ملاقات با مادر شهیدان مهدی برزی
/۰ دیدگاه /در عکس /توسط ف. مهدی برزیهمینجا تشکر می کنم از همه عزیزانی که زحمت کشیدند و به مامان سر زدند و امیدوارم این رسم خوب احوالپرسی از خانواده شهدا همیشه ادامه داشته باشه.
برخی از افراد حاضر در این عکس همسن، همکلاس و همسنگر داداش فخرالدین هستند، یعنی اگه داداشی الان کنارمون بود همسن این عزیزان بود و آقا ناصر رخ هم که مدیر محترم دبیرستانشون …
در اتاقی هم که ملاحظه می کنید کلیه آثار باقیمونده از داداشی های شهیدمون نگهداری میشه و همونطور که در عکس مشخصه معمولا نمازها در این بخش از خونه اقامه میشه.
آلبوم محمد رضا امیربیک
/۰ دیدگاه /در عکس /توسط ف. مهدی برزیبه یاد شهید فخرالدین مهدی برزی
/۲ دیدگاه /در خاطرات /توسط ف. مهدی برزیبه روایت مادر شهید
بسم الرب الشهداء و الصدیقین
شهید والامقام فخرالدین مهدی برزی به فضل مهربان یکتا بعد از شهادت برادر عاشق جبهه میشوند و با آقای رخ، مدیر محترم بسیجی برای بازدید به جبهه میروند ولی چون سن ایشان ۵ سال کمتر از صادق بود اجازه ورود به جبهه برایشان از طرف مسئولین صادر نشد. بعد از ۵ سال که هم سن برادر شدند، چون برادر شهیدِ خود فرمودند که دیگر نمیتوانم درس بخوانم و میخواهم به جبهه بروم که خوشبختانه موافقت شد و ایشان راهی جبهه شدند. اگر چه برادر ایشان پس از یک بار مرخصی و در کمتر از سه ماه حضور در جبهه شهید شدند اما ایشان تقریباً یک سال و اندی در جبهه و در پستهای مختلف از جمله تدارکات، تیربارچی، پیک و … خدمت کردند و در عملیات کربلای ۵ و ۸ نیز نقش داشتند و در عملیات کربلای ۵ ترکش روی ران پای ایشان خورد که در مرخصی که آمدند میلنگیدند و بعد از چند روز استراحت دوباره رفتند و همیشه میگفتند من هنوز به درجه صادق نرسیدهام و برای همین است که شهید نمیشوم.
بنده قبل از آخرین آمدن ایشان خواب دیدم که صادق ایستاده و نیم رخ برگشت و شد فخرالدین. وقتی ایشان آمدند برایشان خوابم را تعریف کردم و ایشان خوشحال شدند و آن آخرین دیدار ما بود.
امیدواریم هر چه زودتر چشمان گنهکارمان به جمال آقا و مولایمان، آخرین نور پاک الهی، روشن شود و توفیق الهی شامل شود که پشت سر مبارکشان خدمتگزار باشیم.
به امید آنروز و برافراشته شدن پرچم حق در سراسر قلههای دنیا و نجات مستضعفین عالم از شر مثلث شوم استکبار
آلبوم گردان حمزه
/۱ دیدگاه/در عکس /توسط ف. مهدی برزیآلبوم گردان حمزه
/۵ دیدگاه /در خاطرات, عکس /توسط ف. مهدی برزیشهید جواد سلطانی، محمدی، ناصر رخ، علیرضا کازرونیا، محمود اروج زاده، محمد جنیدی
مکان: سد دربندیخان
زمان: پدافندی شاخ شمیران
«این عکس در زمان پدافندی شاخ شمیران انداخته شده است. پشت سر دوستان در عکس، رود دربندیخان است و در مقابل ِ شان ، ارتفاعات شاخ شمیران قرار دارد. در سمت چپ ِ عکس ، ارتفاعی به نام تپه مهدی است که ظاهرا به نام یکی از شهدای اطلاعات عملیات نامگذاری شده بود. در همین پدافندی بود که خبر شهادت مجید رخ ، برادر ِ عزیز ِ آقا ناصر رو به ایشان اطلاع دادند.
در زمان جنگ ، دوستان می گفتند که برخی گفته بودند برای ضربه زدن به عراق (والبته به دلائل تاکتیکی، خوب است) سد دربندیخان را منهدم کنیم. وقتی با حضرت امام (ره) مشورت کرده بودند، حضرتشان اجازه نداده بودند چرا که باعث ویران شدن زندگی، خانه و کاشانه مردم عراق در پایین دست می شد و به زندگی مردم خسارات زیادی وارد می کرد. آخه امام ِ ما مرد بود، رئوف بود و مهربان. یادش به خیر، حضرت امام (ره) در یکی از سخنرانی ها فرمودند که من هر شب شما بسیجیانم را دعا می کنم و یک دوست ِ خوش ذوقی می گفت: بریم جبهه تا امام هر شب دعامون کرده باشند.
جواد آقا با احترام به دوستان و حاضرین در هر جمعی، معمولاً بذله گو بود و با اون فک ترکش خورده ی بامزه اش همیشه از دریای وجودش به همه بذل محبت می کرد …»
—
مجید صفار

