نوشته‌ها

ناصر رخ

5

ملاقات با مادر شهیدان مهدی برزی

DSCF4958DSCF4959DSCF4963DSCF4967DSCF4973DSCF4956

همینجا تشکر می کنم از همه عزیزانی که زحمت کشیدند و به مامان سر زدند و امیدوارم این رسم خوب احوالپرسی از خانواده شهدا همیشه ادامه داشته باشه.

برخی از افراد حاضر در این عکس همسن، همکلاس و همسنگر داداش فخرالدین هستند، یعنی اگه داداشی الان کنارمون بود همسن این عزیزان بود و آقا ناصر رخ هم که مدیر محترم دبیرستانشون …

در اتاقی هم که ملاحظه می کنید کلیه آثار باقیمونده از داداشی های شهیدمون نگهداری میشه و همونطور که در عکس مشخصه معمولا نمازها در این بخش از خونه اقامه میشه.

دوستان قدیمی در منزل شهیدان مهدی برزی

DSCF4964

از راست به چپ:

مهدی نقدی، حسین عباسی، احمد محمدی، مجید معینی، ناصر رخ، احمد شیخ سفلی (دایی شهیدان)، عباس برنگی، مجید صفار

در حضور مادر شهیدان مهدی برزی

آلبوم محمد رضا امیربیک

55

از راست به چپ:

ردیف بالا: ؟، ناصر رخ، ؟، ؟

ردیف پایین: محمد رضا امیربیک، ؟ ، ؟

به یاد شهید فخرالدین مهدی برزی

به روایت مادر شهید

بسم الرب الشهداء و الصدیقین

3

شهید والامقام فخرالدین مهدی برزی به فضل مهربان یکتا بعد از شهادت برادر عاشق جبهه می‌شوند و با آقای رخ، مدیر محترم بسیجی برای بازدید به جبهه می‌روند ولی چون سن ایشان ۵ سال کمتر از صادق بود اجازه ورود به جبهه برایشان از طرف مسئولین صادر نشد. بعد از ۵ سال که هم سن برادر شدند، چون برادر شهیدِ خود فرمودند که دیگر نمی‌توانم درس بخوانم و می‌خواهم به جبهه بروم که خوشبختانه موافقت شد و ایشان راهی جبهه شدند. اگر چه برادر ایشان پس از یک بار مرخصی و در کمتر از سه ماه حضور در جبهه شهید شدند اما ایشان تقریباً یک سال و اندی در جبهه و در پست‌های مختلف از جمله تدارکات، تیربارچی، پیک و … خدمت کردند و در عملیات کربلای ۵ و ۸ نیز نقش داشتند و در عملیات کربلای ۵ ترکش روی ران پای ایشان خورد که در مرخصی که آمدند می‌لنگیدند و بعد از چند روز استراحت دوباره رفتند و همیشه می‌گفتند من هنوز به درجه صادق نرسیده‌ام و برای همین است که شهید نمی‌شوم.

بنده قبل از آخرین آمدن ایشان خواب دیدم که صادق ایستاده و نیم رخ برگشت و شد فخرالدین. وقتی ایشان آمدند برایشان خوابم را تعریف کردم و ایشان خوشحال شدند و آن آخرین دیدار ما بود.

امیدواریم هر چه زودتر چشمان گنه‌کارمان به جمال آقا و مولایمان، آخرین نور پاک الهی، روشن شود و توفیق الهی شامل شود که پشت سر مبارکشان خدمتگزار باشیم.

به امید آنروز و برافراشته شدن پرچم حق در سراسر قله‌های دنیا و نجات مستضعفین عالم از شر مثلث شوم استکبار

آلبوم گردان حمزه

2710

از راست به چپ:

ردیف ایستاده: ناصر رخ، قاسم کارگر، ؟، ؟، شهید مهدی شجاعیان

ردیف نشسته: ؟، ؟، ؟

آلبوم گردان حمزه

1763

شهید جواد سلطانی، محمدی، ناصر رخ، علیرضا کازرونیا، محمود اروج زاده، محمد جنیدی

مکان: سد دربندیخان

زمان: پدافندی شاخ شمیران

«این عکس در زمان پدافندی شاخ شمیران انداخته شده است. پشت سر دوستان در عکس، رود دربندیخان است و در مقابل ِ شان ، ارتفاعات شاخ شمیران قرار دارد. در سمت چپ ِ عکس ، ارتفاعی به نام تپه مهدی است که ظاهرا به نام یکی از شهدای اطلاعات عملیات نامگذاری شده بود. در همین پدافندی بود که خبر شهادت مجید رخ ، برادر ِ عزیز ِ آقا ناصر رو به ایشان اطلاع دادند.
در زمان جنگ ، دوستان می گفتند که برخی گفته بودند برای ضربه زدن به عراق (والبته به دلائل تاکتیکی، خوب است) سد دربندیخان را منهدم کنیم. وقتی با حضرت امام (ره) مشورت کرده بودند، حضرتشان اجازه نداده بودند چرا که باعث ویران شدن زندگی، خانه و کاشانه مردم عراق در پایین دست می شد و به زندگی مردم خسارات زیادی وارد می کرد. آخه امام ِ ما مرد بود، رئوف بود و مهربان. یادش به خیر، حضرت امام (ره) در یکی از سخنرانی ها فرمودند که من هر شب شما بسیجیانم را دعا می کنم و یک دوست ِ خوش ذوقی می گفت: بریم جبهه تا امام هر شب دعامون کرده باشند.
جواد آقا با احترام به دوستان و حاضرین در هر جمعی، معمولاً بذله گو بود و با اون فک ترکش خورده ی بامزه اش همیشه از دریای وجودش به همه بذل محبت می کرد …»

مجید صفار