آلبوم رجب قربانی

از راست به چپ:

ردیف بالا: قیاسی، لاروبی، شهید مشتاقی، ؟

ردیف پایین: شهید عباس جعفرزاده، حسین فهیمی پور، شهید احمدیزاده

مکان: پدافندی مهران

زمان: سال ۱۳۶۵

در این عکس شهید عباس جعفرزاده زیر پیراهن قرمزدارد جالب است بدانید موقع شهادت هم این لباس تنش بود و بخاطر رنگ قرمز لباسش بین شهدا کاملا شاخص شده بود به طوریکه وقتی تخلیه شهدا داشت جنازه این شهید عزیز رو از محل شهادت منتقل میکرد با اینکه شب بود زیر نور منور از فاصله ۲۵ متری کاملا مشخص بود وبرادر این شهید حسین جعفر زاده با این جانب نظاره گر این صحنه بودیم و وقتی به حسین گفتم که دارند عباس و میبرن نمیخوای برای اخرین بار وداع کنی حسین گفت او رفته ما بد بختیم که جا موندیم حتی وقتی که شهید داوود توکلی از قول حاجی امینی فرمانده گردان به حسین گفت که بیا برو تهران که به مراسم عباس برسی حسین در جواب گفت نه اینجا واجب تره میمونم که داوود گفت همین کارها رو میکنین که شهید میشین

— مرتضی کربلایی حیدر

افطاری شب بیستم رمضان

مراسم افطاری برادر محسن فکور

به روایت: حسین گلستانی

دیشب عازم مراسم افطاری بودم که هر ساله آقا محسن فکور شب بیستم ماه مبارک رمضان بچه‌های گردان رو دعوت میکنه. راستش بیشتر حواسم روی دیدن بچه ها متمرکز شده بود تا خوردن افطاری و هییت. بعد ازمدتها توفیقی دست داده بود تا برو بچه‌های گردان  رو زیارت کنم. برای پسرم هم که هم نام عمو محسن شهیدش بود این مراسم و دیدنیهای اون اونقدر جالب بود که  از چند وقت پیش مشتاق باشه تا به این مراسم بیاد چون همه صحبتها در باره جبهه و جنگ وشهادت وخاطرات اون موقع هست و برای افراد این سن وسال خیلی جالب هست. به هر حال درست سر افطار و موقع اذان رسیدیم.

ادامه مطلب

محمد داوود کاکاوند

«شهدا را کسی نمی‌شناسد،

باور کنید کسانی که شهید شدند هر چند مدتی با آنها بودیم

ولی هرگز نتوانستیم مقدار کمی آنها را درک کنیم،

چه روح بزرگی داشتند و با نثار جان خود اسلام را پابرجاتر نمودند.»

ادامه مطلب

جلال خان محمد

«همین را بگویم که ما در معرض امتحان سختی هستیم

و باید که در این راه امتحانات زیادی را پس بدهیم …

اما عاقبت تمام این سختی‌ها و مشقت‌ها رسیدن به مقصود است»

ادامه مطلب

قهرمان ملی

از راست به چپ: سید مجتهدی – حاج محمود امینی- شهید نوالله پازوکی- مهدی خراسانی


«در شب‌های فراموش‌نشدنی عملیات، گذر از نقطه رهایی، مثل یک تولد است؛ شاید هم مثل یک مرگ. آدم، همه تعلقات را پشت خاکریز جا می‌گذارد و مثل یک قایق دل به دریایی طوفانی می‌زند. جایی که دست و دل آدم به هیچ جا جز خدا بند و گرم نیست. رهاشدن از خاکریز فقط کاری بدنی نیست؛ یک هجرت روحی هم هست…

در این میان اما آنچه همیشگی است، زندگی است، و تلاش برای آن، مقدس. جنگ- اگر چه طولانی- مثل رگبار بهار است؛ رودی همیشه جاری. جنگ، آتشی است که جسم و روح را می‌سوزاند تا از میانش گل زندگی سر برآرد. جنگ – آن هم جنگ عرفانی ما- صیقل جسم و روح بود. جنگ، اگر چه سیاه و زشت و تلخ است، آدم را می‌سازد و زندگی را. چه کسی از دیدن شجاعت یک رزم‌آور لذت نمی‌برد و بدان نمی‌بالد؟ جلوه‌گاه این شجاعت کجا غیر از میدان نبرد در دل آتش و دود و خون است؟

اکنون سال‌ها از پایان آن جنگ با آن همه سختی و ویرانی و کشتار گذشته اما هنوز جنگ آموزگار ما و فرزندان ماست. در این جنگ، مردمان این سرزمین در برابر زور سر خم نکردند، تن به خواری ندادند، با دست خالی ایستادند و آیین و میهن خود را پاس داشتند. جنگ تمام شد اما خاطرات آموزنده آن از یاد نمی‌رود. هر کس در این جنگ قدمی برداشت، یک قهرمان ملی است که برای خلق حماسه‌ای کوشیده است.»

حاج محمود امینی (فرمانده اسبق تیپ ۳ ل ۲۷ حضرت رسول)

از کتاب دسته یک- صص ۷۵۰-۷۴۹

صلوات

به یاد شهید بزرگوار حاج کیانی

به روایت: خلیل نقیب زاده

یادم میاد توی منطقه شیخ صالح قبل از عملیات بیت المقدس ۴ بودیم. ایام، ایام عید ۶۷ بود. هنوز چند روز به عملیات مانده بود.

حاج آقا کیانی به هر بچه رزمنده‌ای می‌رسید بعد از سلام، یهو اونو غافلگیر می‌کرد. مثلاً یه روز از جلوی چادر ما رد شد، تا سلام کردیم و شهید توی چادر را نگاه کرد، گفت: از این نفر تا آنجا نفری ۱۰۰ تا صلوات، از آن نفر تا چند نفر بعد ۲۰۰، همین جوری تعداد را بالا می‌برد و در آخر مدیون می‌کرد بر فرستادنش.

خب کار جالبی بود. ما هم می‌فرستادیم اما از آنجاییکه ما بچه بودیم و یه خورده شر، یه روز تا حاجی را دیدیم تند تند سلام کردیم و یه ۱۰۰۰ تا صلوات مدیونش کردیم.

خدا بیامرز، آدم با صفایی بود. زد زیر خنده و گفت: من که دائماً صلوات میفرستم اما باشه اشکالی نداره ۱۰۰۰ تا هم مال شما.

یادم نمیره همیشه بساط چایی‌اش برقرار بود. تو شیار یه اجاق درست کرده بود و راه به راه چای می‌داد دست بچه‌ها

شهید علی سنگی


نفر اول از سمت راست:
شهید علی سنگی
مکان: منطقه عملیاتی مسلم ابن عقیل

«شهید علی سنگی مسئول گروهان یک گردان حبیب ابن مظاهر در عملیات مسلم ابن عقیل بود. وی در چند عملیات بعد در سمت فرمانده گردان میثم به شهادت رسید. علی از رنجرهای آموزش دیده زمان قبل از انقلاب بود که به خاطر عشق و علاقه به دفاع از میهن وارد سپاه شد و سرانجام شربت شهادت نوشید.
وی فردی بسیار خونسرد و با توانایی بالای نظامی بود که در هدایت نیروهای خود در عملیات ها از پتانسیل نظامی بالایی برخوردار بود.
حضور ایشان باعث موفقیت چشمگیر گردان حبیب در شب اول عملیات مسلم ابن عقیل و پاتکها و دو مرحله بعدی عملیات مذکور شد. »
— مهدی خراسانی