مطالب توسط

شهید اسدی

«مادر شهید اسدی می گوید: روزی در حال شستن لباس بودم که محمد وارد خانه شد و گفت مرخصی آمده و قصد دارد دوباره برگردد. به او گفتم که اگر لباس کثیفی دارد بیاورد تا برایش بشویم او هم لباس سبزی (لباس سپاه) که پشت آن عبارات «السلام علیک یا ابا عبدالله » و« یا […]

شفاعت یادت نره

خاطره ای از شلمچه منبع: سایت نجوا   حمید بهرامی از بچه های گردان حمزه از لشگر ۲۷ محمد رسول الله (ص) تعریف می کرد: شدت درگیری در خاکریز دو جداره ی شلمچه بالا گرفته بود. از هر طرف خمپاره می آمد و گلوله، از همه بدتر تک تیراندازی عراقی بود. چند روزی از شروع […]