به یاد شهید سید احمد نبوی
خاطره ای از شهید سید احمد نبوی
به روایت: حسین گلستانی
«اون روز نزدیکهای ظهربود. قبل از عملیات بیت المقدس ۴، توی اون شیاری که برای گردان ما و گردان مقداد و بچه های اطلاعات لشگر و … در نظر گرفته بودند، مستقر بودیم. گردان مقدادیها، نیروهاشون خیلی زیاد بود. از حد یه گردان معمولی هم بیشتر نیرو داشتند. فکر کنم ۵ تا گروهان داشتند. جای با صفایی بود. درخت و آب و سبزه زار و … خداییش جای باحالی بود.
با چند تا از بچهها نشسته بودیم، داشتیم تن ماهی می خوردیم؛ نبوی بود، خرمجو بود و … همین طور که مشغول خوردن بودیم یه دفعه صدای شیرجه هواپیما رو شنیدیم. تا اومدیم به خودمون بجنبیم، مقرّ توسط هواپیماهای عراقی بمباران شده بود. در یک چشم به هم زدن دود و گرد و خاک، فضا رو پرکرده بود وصدای فرو ریختن بمبها همه رو وادار به دراز کشیدن روی زمین کرده بود. صدای زوزه ترکشها هم که دیگه طبیعی بود از هر طرف به گوش میرسید و اون جمع ما هم از ترکشها بینصیب نموند.