نوشته‌ها

به یاد شهید حسن پناهی

به روایت: مهدی صاحبقرانی

کتیرایی شهید محمد مجازی شهید خانی شهید حسن پناهی شهید بهروز آذری حاج محمود امینی

از راست به چپ: بهزاد اصغری، شهید حسن پناهی، شهید بهروز آذری، شهید محمد مجازی، شهید خانی، حاج محمود امینی

خوشا آنان که با شور حسینی شهادت را پذیرفتند و رفتند

خدایا نیاور هرگز لحظه ای را که جز با نام توآغاز کنم و جز تو فکری در سر بپرورانم!
خدایا جهاد را با نام تو آغاز کردم زیرا تو خالقی و من مخلوق، تو بزرگی و من کوچک، تو معبودی و من عابد !
خدایا به جبهه آمده‌ام تا در نماز خون با تو سخن گویم زیرا که میل پر کشیدن به سوی تو لحظه ای رهایم نمی کند.

خدایا آمده ام تا بار دیگر اسماعیل وار همچون هزاران شهید، جان خود را نثار این انقلاب کنم، خود قربانی شوم تا شاید شمعی فروزان و مشعلی سوزان برای پویندگان راه تو باشم .
خدایا آمده‌ام تا در مکتب شهادت درس آزادگی بیاموزم و خود را از بندهای دنیا که هر لحظه زنجیر اسارت را بر پای انسان محکم‌تر می کند برهانم و به سوی تو بیایم تا آزاد شوم.

ادامه مطلب

سه راه شهادت

image0000167A

از راست به چپ:

ردیف بالا: علیپور، محمد جنتی

ردیف وسط: شهید محمد محازی، شهید سید اصغر توفیقی، شهید مهدی قائمی، محمود اروج زاده، محمود دریایی، اکبر کبیری

ردیف جلو: محمد گونه فراهانی، منصور حسین زاده، قاسم کارگر، شهید مسعود حسینی

«این بچه ها اکثرا مخابرات گردان بودند نفر اول برادر علی پور هست که همیشه با نقی پور بود که به دوقلوهای مخابرات معروف بودند……..

ردیف وسط نفر سوم شهید مهدی قائمی هست که تو عملیات بیت المقدس چهار شهید شد . یادش بخیر تو عملیات کربلای پنج با همدیگه هر کداممون یه تیر بار گرینوف گذاشته بودیم روی دژ وهر چی عراقی می اومد سمتمون میزدیم و  نمیگذاشتیم یکیشون دربرن. دیگه از بس رگبار زده بودیم خسته شده بودیم. باهم قرار گذاشتیم مسابقه بدیم با تیر بار تک تیر بزنیم و عراقیها رو به درک واصل کنیم.

ادامه مطلب

سه راه شهادت

به روایت : محسن امامی

بعد از پدافندی مهران و پس از اینکه گردان حمزه به پادگان دوکوهه اومد، بعضی از نیروها تسویه کردند و درمقابل تعداد زیادی نیروی تازه به گردان وارد شدند. تعداد نیروهای جدید آنقدر زیاد بود که گردان استعداد تشکیل چهار گروهان را داشت. اینو گفتم تا آخر خاطره بگم بعد از عملیات کربلای پنج چه تعداد از این نیروها سالم موندند. مدت کمی وقت داشتیم برعکس عملیات‌های قبلی که حدوداً یک‌سال فرصت داشتیم. گفته می‌شد که عملیات خیلی سختی رو در پیش داریم. بنابراین باید آماده می‌شدیم.

گروهانها سازماندهی شدند. نیروهای دسته‌ها مشخص شدند. فرمانده دسته یک از گروهان یک گردان حمزه برادر گلستانی، معاون گروهان برادر مهدی خراسانی و فرمانده گروهان برادر قاسم کارگر.

 

کربلای ۵

خاطره ای از عملیات کربلای ۵

به روایت: محسن امامی

اینجا مهران است  دقیقا مکانی که فخرالدین مراحل اولیه  عروج را شروع کرد.

زمانی که مهدی‌پور و دوستانش شهید شدند، فخرالدین اثرات مثبت این شهادت رو احساس کرد. اینو میشد از رفتار و کردار و در عمل فخرالدین فهمید. اینجا بود که وقتی دسته  یک فرمانده‌اش شهید شد، برادر گلستانی (که در عملیات والفجر هشت به شدت زخمی شده بود و تازه بهبود یافته بود و همان شب هم به خط رسیده بود) شد فرمانده دسته یک. اون رفت و در سنگری که فخرالدین بود، مستقر شد وچون پیک دست – زندیه – شهید شده بود، فخرالدین به عنوان پیک دسته معرفی شد. این دو نفر تا زمانی که فخرالدین شهید شد با هم بودند.

۲۰ روز نبرد

خاطره ای از کربلای ۵

به روایت: حسین گلستانی

با اکبر کبیری توی عملیات کربلای ۵ دورانی داشتیم.

موقعی که از سه راه شهادت با مکافات گذشتیم و به سمت نیروهای خودمون در حال … بودیم یه خمپاره اومد. عجب انفجار وحشتناکی داشت. یک لحظه به اکبر نگاه کردم. دستاش تو دستم بود. خون صورتش رو گرفته بود. ترکش به پیشونی‌اش خورده بود. عجب خونی می‌اومد. درنگ جایز نبود. اصلا نمی‌شد صبر کنیم. در همون حال با چفیه‌ام که مشکی رنگ بود، روی زخمش رو بستم و به هر حال اومدیم عقب.

یادمه  وقتی ما رو به بهداری بردند مددکار اونجا تا ما رو دید گفت: متأسفم ما عراقی قبول نمی‌کنیم. حدود بیست روزی بود که تو خط مقدم حتی یکبار هم پوتین از پامون خارج نشده بود. درگیری اینقدر شدید بود که منطقه پر از دود و باروت بود. بگذریم وقتی مطمئن شد که ایرانی هستیم برای مداوامون گفت بریم دست و صورتمون رو بشوییم … اونجا وقتی توی اون آیینه کوچک خودم رو دیدم به مددکار حق دادم.

خوشا به حال اون روز‌ها