نوشتهها
مقر آناهیتا، راهپیمایی گردان حمزه به سمت طاق بستان
/۴ دیدگاه /در عکس /توسط ف. مهدی برزیاز راست به چپ:
ردیف ایستاده:
شهید رضا امراللهی، سید مالک، اکبر طیبی، سراج
ردیف نشسته: (از بالا)
ردیف اول: جلال خان محمد، ؟، ؟، ؟، شهید فریدون تاجیک، خسرو تاجیک
ردیف دوم: شهید خلیلی، ؟، ؟، مهدی صاحبقرانی، محمود برنا، محسن شیرازی، عباس دارابی، قاسم دولت آبادی، شهید قاسم یار احمد، ؟
ردیف سوم: امیر خرم، محسن فکور، اکبر حسین زاده، علیپور، سید محمد مجتهدی، مهدی خراسانی، کاظم بیگی، جاج کیانی، داوود معقول
«اون روز گردان حمزه که کلش یه گروهان بود رفته بود تفریح در طاق بستان. جای همتون خالی! از صبح کلی گشت و گذار کردیم. ظهر به امامت مرحوم حاج آقا بایگان – از دلاور مردان روحانی – نماز خواندیم (حاج آقا حمید بایگان در عملیات قبل یعنی بیت المقدس ۲ یه تیر دوشکا خورده بود اما باز با اون وضعش آمده بود جبهه. خدا بیامرز بعد از جنگ توی یه تصادف به رحمت خدا رفت). تا عصر کلی بازی کردیم یادم نمیره یه فیلم هم گرفتن.»
— خلیل نقیب زاده
کرخه – قبل از عملیات کربلای ۵
/۰ دیدگاه /در عکس /توسط ف. مهدی برزی
از راست به چپ:
مجتبی میرزایی، رضا فشکی، مهدی خراسانی، اکبر طیبی، جوهری، کاظم بیگی، اکبر حسین زاده، شهید عباس اعتمادیان، اعتمادی، حاج آقا صدیقی
دسته سه گروهان یک
/۴ دیدگاه /در عکس /توسط ف. مهدی برزی
از راست به چپ:
ردیف بالا: عباس دارابی، حسین طوسی، کاظم بیگی، نوبخت ، جمال کیا، شهریاری، سید میرمحسن حسینی، ؟، عبدالله شیخیان،
محسن فکور، خاتمی ، شهید رسول مددی
ردیف وسط: خندان، محسن شیرازی، ؟ ، ؟ ، محسن ضرغام ، ؟ ، ؟
ردیف پایین: ؟ ، ؟ ، جوکار، شهید حاج ابوالحسن
به یاد شهید حاج ابوالحسن
/۱ دیدگاه/در عکس /توسط ف. مهدی برزی
از راست به چپ:
کاظم بیگی، محسن ضرغام، شهید حاج ابوالحسن
شهید زنده
/۱ دیدگاه/در خاطرات /توسط ف. مهدی برزیخاطره ای از عملیات بیت المقدس ۴
به روایت: حسین گلستانی
از راست به چپ: شهید خلیلی – حاج محمود امینی – محمود یزدانی- سکاندار قایق –
شهید یاراحمد – اکبر طیبی – ؟
مکان: روی سد دربندی خان
زمان: عملیات بیت المقدس ۴
از راست به چپ: ؟ – مهدی خراسانی – کاظم بیگی – مجتبی صبوری
مکان: منطقه شیخ صالح (عقبه گردان)
زمان: عملیات بیت المقدس ۴
… یادمه با مهدی خراسانی یه آر پی جی یازده گیر آورده بودیم و مهدی خیلی باحال به سمت هلیکوپترها شلیک میکرد که به سمت قایقها نرن. اما اونا اصلاً به ما اهمیت نمیدادند و فقط و فقط اسکله رو میزدند. روز دوم که عراقیها همینطور حمله میکردند دیدم یه هلیکوپتر به سمت نیروهای ما که توی چند تا از سنگرهای عراقی مستقر بودند، چند تا موشک پرتاب کرد. خیلی سریع خودم رو به اونجا رسوندم. وای خدای من چه صحنه ای!! موشکها دقیقاً به سنگرها خورده بود. تعدادی از بچهها شهید و مجروح شده بودند. کسی نبود. باید مجروحها و شهدا رو تخلیه میکردیم.
رفتم سراغ شهدا! اولین نفر عباس دارابی بود. تموم بدنش خونی بود. تنها بودم. باید یه کاری میکردم …