به یاد شهید سید احمد نبوی

خاطره ای از شهید سید احمد نبوی

به روایت: حسین گلستانی

«اون روز نزدیکهای ظهربود. قبل از عملیات بیت المقدس ۴، توی اون شیاری که برای گردان ما و گردان مقداد و بچه های اطلاعات لشگر و … در نظر گرفته بودند، مستقر بودیم. گردان مقدادی‌ها، نیروهاشون خیلی زیاد بود. از حد یه گردان معمولی هم بیشتر نیرو داشتند. فکر کنم ۵ تا گروهان داشتند. جای با صفایی بود. درخت و آب و سبزه زار و … خداییش جای باحالی بود.

با چند تا از بچه‌ها نشسته بودیم، داشتیم تن ماهی می خوردیم؛ نبوی بود، خرمجو بود و … همین طور که مشغول خوردن بودیم یه دفعه صدای شیرجه هواپیما رو شنیدیم. تا اومدیم به خودمون بجنبیم، مقرّ توسط هواپیماهای عراقی بمباران شده بود. در یک چشم به هم زدن دود و گرد و خاک، فضا رو پرکرده بود وصدای فرو ریختن بمب‌ها همه رو وادار به دراز کشیدن روی زمین کرده بود. صدای زوزه ترکش‌ها هم که دیگه طبیعی بود از هر طرف به گوش می‌رسید و اون جمع ما هم از ترکش‌ها بی‌نصیب نموند.

وقتی به خودمون اومدیم متوجه شدیم که نبوی که ۱۶ سالش بود، روی زمین افتاده وخون زیادی هم ازش روی زمین ریخته بود. خیلی سریع امدادگر رو صدا کردیم. اومد بالا سرش. وقتی خواستیم رو برانکار بذاریمش، خیلی صحنه عجیبی بود. شکمش از منتهی‌الیه سمت راست کمر تا منتهی‌الیه سمت چپ کمرش پاره شده بود. تموم احشاء داخلی بدنش ریخته بود بیرون.

امدادگر به زور همه رو جمع کرد داخل یه پت و گذاشت روی شکمش. هیچ کار دیگه ای نمی‌تونست انجام بده. باید هرچه سریعتر اونو با برانکار به سمت آمبولانس می‌بردیم تا برای درمان به شهر منتقل بشه.

چهار نفر بودیم که اونو به حرکت در آوردیم. مسیر طولانی بود و باید از داخل شیار بیاییم بالا و پس از طی مسافت طولانی اونو بذاریم تو آمبولانس.

سیداحمد به من میگفت: عمو حسین …… چند باری که برای یه کمی استراحت برانکار رو روی زمین گذاشتیم تا نفسی تازه کنیم، هر بار میگفت عمو حسین خیلی سردم شده بیا اون صورتت رو بذار روی صورتم تا یه کمی گرم بشم و من هر بار این کار رو میکردم واون لبخندی میزد و آروم میگرفت. برای آخرین بار پای امبولانس صورتم رو گذاشتم رو صورتش ولی احساس کردم دیگه سید احمد صورتش گرم نمیشه اما امیدوار بودم که زنده بمونه.

بعد از عملیات بهم گفتند سید احمد توی همون آمبولانس و قبل از اینکه به بیمارستان برسه شهید شد.

روحش شاد»

— این خاطره رو برادر گلستانی برای قسمت سوم از ویدئوی حمل مجروح» ارسال کردند.

1 پاسخ
  1. سلطانی
    سلطانی گفته:

    یکی از شهدای زنده و یادگار شهدا همین عزیزمان حاج حسین گلستانی می باشند خدا ایشان اولاً برای خانواده اش و بعد برای ما زنده و پاینده داردش .
    در این ماه مبارک التماس دعا از تمامی دوستان دارم.

    پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.