حمل مجروح (۳)

[flashvideo file=http://gordanhamze.ir/wp-content/uploads/2012/07/hamle-majrooh-4.flv /]

مکان: محدوده مرزی ایران و عراق، شیارهای منتهی به سد دربندی خان، قرارگاه تاکتیکی لشگر ۲۷

زمان: روز قبل از عملیات بیت المقدس ۴

1 پاسخ
  1. گلستانی
    گلستانی گفته:

    اون روز نزدیکهای ظهربود قبل از عملیات بیت المقدس ۴ توی اون شیاری که برای گردان ما و گردان مقداد و بچه های اطلاعات لشگر و ….در نظر گرفته بودند مستقر بودیم گردان مقدادی ها نیرو هاشون خیلی زیاد بود از حد یه گردان معمولی هم بیشتر نیرو داشتند فکر کنم ۵تا گروهان داشتند .جای با صفایی بود درخت و اب و سبزه زارو …خداییش جای باحالی بود .با چند تا از بچه ها نشسته بودیم داشتیم تن ماهی می خوردیم نبوی بود خرمجو بود و ….همین طور که مشغول خوردن بودیم یه دفعه صدای شیرجه هواپیما رو شنیدیم تا اومدیم به خودمون بجنبیم مقر توسط هواپیماهای عراقی بمباران شده بو د در یک چشم به هم زدن دود و گرد و خاک فضا رو پرکرده بود وصدای فرو ریختن بمب ها همه رو وادار به دراز کشیدن روی زمین کرده بود صدای زوزه ترکشها هم که دیگه طبیعی بود از هر طرف به گوش میرسید و اون جمع ما هم از ترکشها بی نصیب نموند وقتی به خودمون اومدیم متوجه شدیم که نبوی که ۱۶ سالش بود روی زمین افتاده وخون زیادی هم ازش روی زمین ریخته خیلی سریع امدادگر رو صدا کردیم اومد بالا سرش وقتی خواستیم رو برانکار بزاریمش خیلی صحنه عجیبی بود شکمش از منتهی الیه سمت راست کمر تا منتهی الیه سمت چپ کمرش پاره شده بود تموم احشاءداخلی بدنش ریخته بود بیرون امدادگر به زور همه رو جمع کرد داخل یه پت و گذاش روی شکمش هیچ کار دیگه ای نمیتونست انجام بده باید هرچه سریعتر اونو با برانکار به سمت امبولانس میبردیم تا به شهر منتقل بشه تا درمان بشه .چهار نفر بودیم که اونو به حرکت در اوردیم مسیر طولانی بود وباید از داخل شیار بیاییم بالا و پس از طی مسافت طولانی اونو بزاریم تو امبولانس .سیداحمد به من میگفت: عمو حسین …… چند باری که برای یه کمی استراحت برانکار رو روی زمین گذاشتیم تا نفسی تازه کنیم هر بار میگفت عمو حسین خیلی سردم شده بیا اون صورتت رو بزار روی صورتم تا یه کمی گرم بشم و من هر بار این کار رو میکردم واون لبخندی میزد و اروم میگرفت برای اخرین بار پای امبولانس این کار روکردم ولی احساس کردم دیگه سید احمد صورتش گرم نمیشه اما امیدوار بودم که زنده بمونه بعد از عملیات بهم گفتند سید احمد توی همون امبولانس قبل از اینکه به بیمارستان برسه شهید شد.روحش شاد

    ممنون از لطف شما برادر گلستانی
    روح شهید نبوی شاد و یادش گرامی

    پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.