ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه
/۲ دیدگاه /در دستنوشته ها /توسط ف. مهدی برزیدستنوشته شهید محمد مجازی
ارسال: نعیمه رضازاده
«تو کیستى؟ که همه ى عاشقان به عشقت زنده اند و تنفس و نبض آنها نداى نام تو را میدهد.
تو کیستى که هرچه داشتى در راه خدا دادى و رضا به رضاى او شدى و مولا را راضى نمودى؟
تو کیستى؟که آنان که عاشقت میشوند تو را تا خون در رگ دارند رها نمى کنند؟
…
تو شرفى
توعشقى
تو نورى
آرى تو حسینى
تنها مظلوم هستى…»
مصیبت امام حسین (ع) و زینب (س)
/۵ دیدگاه /در دستنوشته ها /توسط ف. مهدی برزیدستنوشته شهید فخرالدین مهدی برزی
«بسمه تعالی
ساعت ۶ بعدازظهر است. بعد از خواندن چند سوره از قرآن در یک قسمت جدا و دور از چادرها در زیر درختان در منطقه سرسبز کوزران نشستهام. گردان شهادت، سخنرانی انصاریان را گذاشته و گردان کمیل هم مصیبت امام حسین و زینب را گذاشته. بادی در این منطقه میوزد بین نسیم و باد تند و بین درختان میپیچد و هوا نیمه روشن است. هوا نیمه ابری است. گاهی باد تند میشود و سردم میشود و دلم گرفته.
به یاد صادق میافتم که در این گردان [عمار] بود. چه رنجها کشید و چقدر مقامش عالی است، با آن معنویت، خدا مقامش را عالی کند!
به یاد شهید مفقود احمدیزاده می افتم چقدر دوست خوبی بود و میدانم که خیلی از این تنهاییهایی که من به آن رسیده ام او داشته. به یاد خندههای زیبایش می افتم، چقدر زیبا میخندید و چه یار خوبی بود. بیاد شهید مظلوم قهرمانی میافتم که چقدر ساده و بیریا بود و چقدر راحت شهید شد. تیر خورد توی شقیقهاش و از آن طرف درآمد. جداً خدا چقدر زود راحتش کرد. از رنجهایی که ناخودآگاه بعدها به او از شهادت دوستان و از تنهاییها میرسید. به یاد شهید گلقندشتی میافتم. چه قدر زجر کشید و اسطوره مقاومت بود، با آن کم سخن گوییاش و روح آرامش؛ و به دنبال او به یاد شهید کمگوی و خداجوی و انسان بزرگ شهید زندیه میافتم با آن هیکل کوچکش و چهره زیبایش. حالا گردان نوار منصور را میگذارد و دلم را آشوب میکند، دلم گرفته که چرا من اینجایم و هنوز …
۱۳۶۶/۳/۶»
ای سنگر ای سنگر به جا می مانم
/۲ دیدگاه /در دستنوشته ها /توسط ف. مهدی برزیاین دستنوشته داداش فخرالدین رو جدیداً پیدا کردم و فکر کنم برای دوستان گردان حمزه یادآور خاطرات دوران دفاع مقدس باشه، به خصوص که با ریتم خوندنش قطعا آشنا هستند