آلبوم گردان حمزه
«این عکس توسط برادران گردان عمار گرفته شده. موضوع عکس هم مربوط به زمانی است که وقتی ما وارد این منطقه در عملیات بیت المقدس ۲ شدیم، فهمیدیم که شب قبلش گردان عمار و مالک و سلمان به خط عراقی ها زدند و هلی کوپترها مشغول انتقال مجروحین از اورژانس به عقب بودند.»
— خلیل نقیب زاده
با تشکر از زحمات شما این دوستان و عکاس از بچه های گردان عمار یاسر هستند دست شما چه جوری رسیده خدا میداند
—
انجام وظیفه است برادر نقیب زاده
از برادر محمود لیایی و برادر مجتبی میرزایی دو تا دی وی دی به دستم رسیده که حاوی تعداد زیادی آلبوم و عکس از بچه های گردان حمزه و لشگر ۲۷ حضرت رسوله.
من به صورت موردی عکس ها رو انتخاب می کنم و در وب پست می کنم.
دقیقا نمیدونم از کدوم آلبوم اون دی وی دی هاست اما ممنون به خاطر اطلاعاتتون.
الان از گردان عمار هم که داداش صادقم یه زمانی از نیروهاش بود در وب عکس داریم.
باسلام. نفر دوم از سمت راست حاج اصغر آقای یعقوبی از بسیجیان مخلص ِ این مرز و بوم هستند.
—
ممنونم
ارادتمند همه بسیجیان با صفا وعزیزیادگاران شهدا وپاسدارحریم ولایت خصوصا برادر خوب ودوست داشتنی حاج مجید صفاربرادر شهید کرانقدرامیرحسین صفارانشاالله مارادعا کنند آخرعاقبت بخیرشویم.
دست اونی که تو این عملیات بیش از ١۵٠ تا عکس گرفته از عکسهای عملیاتی تا عکس تک تک شهدادرد نکنه مخصوصا از چند تا از بچه شیرهای گردان که بخاطره دل مادر شهدا بعد از نماز صبح سه روز بعد عملیات تواون سرما وبرف ویخ تایک متری سنگرهای دشمن رفتند و تمام دوستان شهیدمان رااوردیم عقب ٠. هوا که روشنشد عراقیها تا دیدن اجساد شهداجلوی چشمشون غیب شده تا ساعتها از ناراحتی شلیک بی هدف میکردن مخصوصا آقا عظا رجبی که از جون مایه گذاشت الان هم تو بانک تجارت مشغوله۰یا علی
سلام ٠یادعکاس این عملیات بخیر،یادشیرمردانی که سه روز بعد عملیات توی اون ارتفاعات صعب العبور سرماویخبندان توانستند بیش از ٣۵شهید جامانده در منطقه ى عملیاتى که درتصرف دشمن بود ودرلا بلای سنگرهای تیربارودوشکاهای عراقیها بشهادت رسیده بودن حقیر باعطا رجبی دوتادیگر عزیزان بعد از نماز صبح که هوا گرک ومیش بود رفتیم وباتوکل به خدا وتوسل به ائمه بدون شلیک یک تیر همه شهدا رو از بالآی ارتفاع اوردیم عقب ( قابل ذکر که موجزه آنجا بود که برعکس اجسادکه بعد از شهادت چند برابر سنگینتر از وزن معمولی میشن ٣۵ شهید با سه نفر ی توی گل وبرف ویخبندون یک ساعته اوردیم عقب بچه های شهید آنقدر سبک بودن که گوئی مادررفت آمد روی زمین نبودیم) بچه ها یادتونه گل چکمه ها اونقدر چسبندگى داشت که راه رفتن کشفها از پا در می اومد