نوشته‌ها

وقتی همه آنها کنارمان بودند …

Sahebghereny-Photo-249

این دستنوشته رو از آلبوم برادر صاحبقرانی پیدا کردم. دستخط داداش فخرالدین … و امضاش …

نمیدونم در قسمت برچسبها اسم شهدا رو درست حدس زدم یا نه؟ اما تعدادی از این عزیزان که اسامی اونها برای نگهبانی در این یادداشتهای کوچک دستنویس آورده شده عروج کردند و رفتند …

امیدوارم همانگونه که این عزیزان از مرزهای وطنمون نگهبانی کردند ما نیز از جانفشانی آنها قدردانی کنیم و یاد اون ازخودگذشتگی های داوطلبانه بی مزد و منت رو بر دیده منت بگذاریم و با تمام وجود حفظ کنیم.

باشد که پاسداران واقعی راهشان باشیم.

پاتک اردیبهشت سال ۶۵ (فاو)

ارسال خاطره: نادر رودساز

انتخاب عکس: مهدی خراسانی

1245

«تیرانداز دوشکای گردان حمزه بودم. اون موقع از ادوات ذوالفقار به گردان برای اعزام به خط مأمور شده بودم و بعد از دیدن صفای بچه‌ها، انتقالی گرفتم و ماندم.
گردان در یک کانال با ارتفاع کوتاه و خاک ریز دوجداره مقابلش مستقر بود. قبضه دوشکا را در وسط کانال و رو به خط عراقی‌ها در سمت چپ کار گذاشتیم.

غروب یک روز گرم اردیبهشت حاج امینی آمدند و با من که هنوز نوجوان بودم ولی فرمانده قبضه بودم صحبت کردند و گفتند: ممکن است امشب پاتک بزنند.

ادامه مطلب