نوشته‌ها

آلبوم احسان اله آقاشاهی

عکس ها مر بوط به اردیبهشت و خرداد سال ۶۴ می باشد که در دسته یک گروهان یک گردان حمزه سید الشهدا لشکر ۲۷ حضرت رسول می باشد .

ما جزء نیروهای بهداری لشکر ۲۷ بودیم که به گردان کمیل اعزام شده بودیم و بعد از عملیات بدر نیروهای باقی مانده گردان کمیل با نیروهای باقی مانده گردان حمزه ادغام شدند.عکس ها مربوط به اردوگاه گردان در کنار سد دز می باشد که در حال آموزش آبی خاکی بودیم

«احسان اله آقاشاهی»

0 (1)

 

 

0 (2)

؟، ؟، ؟، شهید حسن امیری فر، ؟، شهید احمد صابری، ؟، ؟

0 (3)

 

0 (4)

قاسم شاهسوند، ؟، شهید اسدالله پازوکی، احسان آقاشاهی

0 (5)

نیروهای گردان در حال آموزش استتار در مرداب

0 (6)

بازدید حجت الاسلام ساووجی نماینده مردم ساوه از جبهه (۲۵ اردیبهشت ۱۳۶۴)

0 (7)

نیروهای گردان در حال آموزش استتار در مرداب

0 (8)

بازدید حجت الاسلام ساووجی نماینده مردم ساوه از جبهه (۲۵ اردیبهشت ۱۳۶۴)

0 (9)

رضا مرشدی، احسان آقاشاهی، قاسم شاهسوند

0 (11)

احسان آقاشاهی، رضا مرشدی

0 (12)

احسان آقاشاهی، قاسم شاهسوند

خاطرات شهید سید اصغر توفیقی

برداشت از دفتر خاطرات شهید سید اصغر توفیقی

از تاریخ ۲۴ آبان تا ۱۶ آذر ۱۳۶۵

«حمزه» گردان تکلیف مداری و استقامت بود

خاطره ای از حاج محمود امینی

ارسال: سلمان محمدی

منبع: پایگاه خبری تحلیلی نسیم سرخس

مسلماً شهادت دوستان و همرزمان حالا در هر سنی که باشند باعث ناراحتی می‌شد، ولی ما باید به تکلیف‌مان عمل می‌کردیم و تا آخرش در راهی که شروع کردیم می‌ایستادیم.

به گزارش نسیم سرخس، گردان اولین رده‌ای بود که یک رزمنده در قالب سازمان رزم در آن هویت می‌یافت.
هرچند رده‌های کوچکتری چون دسته و گروهان هم وجود داشت، اما گردان به نوعی شناسنامه رزمندگان به شمار می‌رفت و هم‌اکنون اگر از یادگاران دوران دفاع مقدس سؤال شود در چه نیرویی حضور داشتند، اولین کلام، ‌معرفی گردان‌شان خواهد بود. اخیراً که در صفحات پایداری روزنامه جوان به شناسایی و معرفی دو گردان مالک اشتر و عمار یاسر از لشکر ۲۷ محمد رسول الله(ص) پرداختیم و گفت‌وگویی نیز با فرماندهان این گردان‌ها سرداران نصرت‌الله اکبری و محمدرضا یزدی انجام دادیم، این بار به سراغ سردار محمود امینی فرمانده گردان حمزه سید‌الشهدا (ع) رفتیم که در پرونده کاری‌اش فرماندهی گردان‌های خندق، مسلم و کمیل را نیز دارد. این تعدد فرماندهی بر چند گردان هر کدام ماجراهایی دارد که در گفت‌وگو با امینی به آنها پرداختیم و در این رهگذر سری نیز به حال و هوای بچه‌بسیجی‌های گردان حمزه سیدالشهدا(ع) زدیم.

گویا شما در طول دفاع مقدس و البته در دوره‌های مختلف فرماندهی چهار گردان حمزه، خندق، مسلم و کمیل را برعهده داشته‌اید، تعلق خاطرتان بیشتر به چه گردانی است؟

حضور در جمع رزمنده‌های آن دوران حال و هوایی تکرار نشدنی دارد که نمی‌توان فرق زیادی بین‌شان گذاشت اما از جهت مدت حضورم در گردان حمزه و اینکه حمزه آخرین گردانی بود که سمت فرماندهی‌اش را داشتم، شاید بتوانم بگویم خودم را بیشتر یک گردان حمزه‌ای می‌دانم. به ترتیب بنده از برج ۱۰ سال ۶۱ تا اردیبهشت سال ۶۲ فرمانده گردان خندق بودم. از خرداد ۶۲ تا اسفند همین سال فرمانده گردان مسلم، از خرداد ۶۳ تا اسفند ۶۳ فرمانده گردان کمیل و نهایتاً از خرداد ۶۴ تا فروردین ۶۷ فرماندهی گردان حمزه را برعهده داشتم که به خاطر شرایط خاص اواخر جنگ، دوباره بحث تیپ‌های محوری به میان آمد و در این سال فرمانده تیپ محوری شدم و دو سه ماه آخر جنگ را در همین سمت انجام وظیفه می‌کردم.

ادامه مطلب

آلبوم حسن معروفی

5

از راست به چپ: ؟، مهدی فرخی، کاشانی، علی کاهی، شهید جعفرجو

مصیبت امام حسین (ع) و زینب (س)

دستنوشته شهید فخرالدین مهدی برزی

«بسمه تعالی

ساعت ۶ بعدازظهر است. بعد از خواندن چند سوره از قرآن در یک قسمت جدا و دور از چادرها در زیر درختان در منطقه سرسبز کوزران نشسته‌ام. گردان شهادت، سخنرانی انصاریان را گذاشته و گردان کمیل هم مصیبت امام حسین و زینب را گذاشته. بادی در این منطقه می‌وزد بین نسیم و باد تند و بین درختان می‌پیچد و هوا نیمه روشن است. هوا نیمه ابری است. گاهی باد تند می‌شود و سردم می‌شود و دلم گرفته.

به یاد صادق می‌افتم که در این گردان [عمار] بود. چه رنجها کشید و چقدر مقامش عالی است، با آن معنویت، خدا مقامش را عالی کند!

به یاد شهید مفقود احمدی‌زاده می افتم چقدر دوست خوبی بود و می‌دانم که خیلی از این تنهایی‌هایی که من به آن رسیده ام او داشته. به یاد خنده‌های زیبایش می افتم، چقدر زیبا می‌خندید و چه یار خوبی بود. بیاد شهید مظلوم قهرمانی می‌افتم که چقدر ساده و بی‌ریا بود و چقدر راحت شهید شد. تیر خورد توی شقیقه‌اش و از آن طرف درآمد. جداً خدا چقدر زود راحتش کرد. از رنجهایی که ناخودآگاه بعدها به او از شهادت دوستان و از تنهایی‌ها می‌رسید. به یاد شهید گلقندشتی می‌افتم. چه قدر زجر کشید و اسطوره مقاومت بود، با آن کم سخن گویی‌اش و روح آرامش؛ و به دنبال او به یاد شهید کم‌گوی و خداجوی و انسان بزرگ شهید زندیه می‌افتم با آن هیکل کوچکش و چهره زیبایش. حالا گردان نوار منصور را می‌گذارد و دلم را آشوب می‌کند، دلم گرفته که چرا من اینجایم و هنوز …

۱۳۶۶/۳/۶»

به یاد شهید گرانقدر حاج سعید مهتدی

ارسال خاطره: محمد کاری

«یادمه توی والفجر یک و توی کانال دوم اون انتها و آخراش یه پیچ اس مانند بود که حاج سعید کنار سنگر مخابرات گردان البته سنگر که چه عرض کنم یه چهارتا گونی خاک که تقریبا تا نزدیک سینه رو یه محافظت نصفه نیمه میکرد!!! و برادر روح الله باغستانی که بیسیم چی گردان بود توش بود و کنار دستش هم برادر بختیاری معاون سوم بود نشسته بود کف کانال که عرضش حدود یک متر شاید یه کم بیشتر بود و پای راستشو گذاشته بود روی دیواره کانال …»

ادامه مطلب