نوشته‌ها

معرفی سایت گردان عمار

Untitledجهت بازدید از سایت گردان عمار بر روی لینک زیر کلیک کنید:

گردان عمار

به یاد شهید مجید لشگری

(38835)از راست به چپ: شهید مجید لشگری، شهید امیر اربابی

(38836)

«یادش بخیر اقا مجید گل رو .هیئت گردان عمار همیشه تودهه اول محرم مراسم باشکوهی تو حسینیه گردان برگزار میکنه. آقا مهدی توکلی سخنران ثابت گردان هست و مخاطبان زیادی هم داره .

تو این دهه همیشه قبل از سخنران یکی از بچه های گردان خاطره میگه که خیلی باصفا میشه هیئت. امسال یکی از شبها نوبت آقا مجید بود که همیشه یه پای خاطره گوی گردان بود. اون از نحوه شهادت ابراهیم اصفهانی فرمانده گردان عمار تو عملیات والفجر هشت گفت که با احساس خاصی هم بیان میکرد . اون شب شاید نمیدونست که بعد از محرم به دیدار رفیق جون جونی اش میره.

روحش شاد»

— حسین گلستانی

به یاد شهدای عملیات بیت المقدس ۲

به روایت: حسین گلستانی

075a_thumb

از راست به چپ:

ردیف ایستاده: ؟، شهید سعید رحیمی، ؟، ؟، شهید رجایی، ؟، شهید قائمی، مهرعلی، شهید گوگونانی

ردیف نشسته: ؟، حسین طوسی، شهید اشرف، شهید محمود تاج الدین، ؟

مکان: ارتقاعات ماووت

زمان: عملیات بیت المقدس ۲، زمستان

۶۶

«اون روز صبح وقتی توی اون چادر سرد و یخ زده از خواب بیدار شدم منتظر بودم فخرالدین هم بیدار بشه اون عادت داشت از خواب که بیدار میشه سجده کنه البته بعضی موقع ها هم دوباره خوابش میبرد.

داداشی خوش اخلاق

حتما شب رو بیداری کشیده بود شب قبلش گردان عمار به خط زده بود و تعدادی از رفیقهامون شهید شده بودند ماووت با اون ارتفاعات سر به فلک کشیده اش امشب منتظر عملیات گردان حمزه بود شاید خیلی از بچه های دسته ما هم شهید میشدند از یکیشون که مطمئن شده بودم اخه دیشب خواب عجیبی دیده بودم واز صبح که بلند شده بودم همش به چهره فخرالدین نگاه میکردم.

دیشب توی خواب شهید کردابادی رو دیدم دوست مشترک من و فخرالدین تو گردان عمار دیشب شهید شده بود و همون شب شهادتش هم به خواب من اومد اخه ما بچه محل بودیم و از طرفی من هم خیلی دوستش داشتم.

بگذریم علی اکبر تو خواب خیلی خوشگلتر شده بود. خوشحال و خندان بود با موهای شانه کرده و خیس باهم گپ و گپی کردیم و موقع خداحافظی رو کرد به من و گفت :حسین فرداشب فخرالدین شهید میشه و میاد پیش ما.

البته برام طبیعی بود چون فخرالدین حقش شهادت بود ولی صبح که از خواب بیدار شدم با خودم میگفتم من دارم با یک شهید راه میرم با یک شهید قدم میزنم و با یک شهید باید امشب برم عملیات.

منتظر شدم تا شب که دستور آماده باش دادند فخرالدین و گوگونانی پیک های دسته از همه زودتر اماده شده بوند رو پای خودشون بند نبودند.

دستور حرکت به سوی خط داده شد توی اون کانال درگیری شدید شد رحیمی شهید شد من که زخمی شدم و روی زمین افتادم فخرالدین که اومد از من رد بشه بره جلو تیربار دشمن به سمتش شلیک کرد و باصورت توی کانال پر از گل و لای افتاد یک لحظه سرش رو بلند کردم دیدم شهید شده با خودم گفتم علی اکبر فخرالدین همونطور که گفته بودی اومد پیش شما یاد ما هم باشین…

عملیات بیت المقدس 2 شهید محمد اشرف شهید فخرالدین مهدی برزی شهید سعید غلامی شهید سعید رحیمی شهید حسین چراغعلی شهید جواد طایفه زندیان

سالروز شهادت و یاد همه بچه های شهید عملیات بیت المقدس ۲ گرامی باد

شهید گوگونانی……رحیمی…رجایی…..اشرف…..غلامی…زندیان…نوروزی…مهدی برزی….و همه شهدای گرانقدری که اسامی اونها رو ننوشتم.

یاد باد آن روزگاران یاد باد»

الهی و ربی من لی غیرک

خاطره ای از عملیات والفجر ۴

به روایت: سعید فرشادی

«من از گردان عمار خیلی خاطره دارم. افتخار دارم با اکثر شهدای گردان هم سفره و همرزم بودم. این خاطره در رابطه با مجروحیتم مِی باشد؛ یعنی سال ۱۳۶۲ عملیات والفجر ۴ منطقه عملیاتی پنجوین

زمانی که پس از اصابت هفت گلوله به بدنم هنگامی که عراقیها بالای سرم آمدن که تیر خلاصی به من بزنن از همان لحظه تا بعد از شلیک تیر کلت به پیشانیم ذکر الهی و ربی من لی غیرک بدون اینکه بدانم معنی آن چیست ورد زبانم شد تا اینکه بچه ها آمدن و من بیهوش شدم. ضمنا بعد از به هوش آمدنم بدنم در سالن بیمارستان توحید سنندج بین شهدا بود و روی شکمم شماره پلاک با ماژیک نوشته شده بود به عنوان شهید بودم
بعد از آن مرا به شیراز فرستادند اما آنجا بعد از عکس از سرم متوجه شدن فقط یک ترک روی جمجمه ام ایجاد شده و مشکلی از بابت سر ندارم……»