نوشته‌ها

درخواست همیاری

images

با عرض سلام و ارادت خدمت کاربران گرامی

حدود یک سال است که این سایت به یاد رشادت های بزرگواران شهید و ایثارگر گردان حمزه (ع) راه اندازی شده و مایه بسی افتخار است که توانسته ایم در این مدت به لطف همیاران بسیار عزیز وب، میزبان خاطرات، تصاویر و فیلمهایی از حدود نهصد نفر از نیروهای گردان باشیم، هر چند حدود ۴۰۰ تصویر داریم که متأسفانه هنوز اسامی آن عزیزان را نمیدانیم و این تعداد با افزودن پستهای جدید، هر روز در حال افزایش است.

از کلیه کاربران وب خواهشمندیم در صورت شناسایی نیروهای گردان حمزه (موجود در دسته ای با همین نام در ستون سمت چپ)، قبول زحمت نموده و اسامی را برایمان ارسال کنند.

همین جا از برادران گلستانی، محمدی، اسکندرلو، طوسی طهرانی، صاحبقرانی، رخ، نقیب زاده، سلطانی، میرزایی، کاری، روغنگرها، ضرغام، ملک، رودساز، شریعتی، ادیبی، قدمی، فائزی، موسوی نائینی، رحیمی پور و داوودآبادی که در این مدت با ارسال نظرات، خاطرات یا عکسهای خود به غنای این وب کمک بسیار کردند، تشکر و قدردانی می کنم و امیدوارم اجرشان با خود شهدا و سرور و سالار شهیدان باشد؛ همینطور از مهدی خراسانی عزیز به خاطر پشتیبانی مستمر در انتخاب عکسها و شناسایی اسامی و ارائه توضیحات، تشکر ویژه دارم.

پیشاپیش از پیشنهادات و انتقادات شما در راستای بهبود مضامین و کیفیت سایت، تقدیر و سپاسگزاری می گردد. منتظر حضور ارزشمندتان هستیم.

یا علی

پی نوشت:

شما می‌توانید با معرفی سایت گردان حمزه به دوستان خود، یا پیوند (لینک)  دادن و مـعرفی آن در سایت یا وبلاگ خویش در  زنده نگهداشتن یاد و خاطره عزیزان ۸ سال دفاع مقدس ما را یاری نموده و در اجر معنوی آن سهیم شوید.

روایت دیگری از شهادت برادران احراری

به یاد شهدای گرانقدر سید حسن و سید احمد احراری

به روایت: مهدی شریعتی

«سید احمد در تویوتا شهید نشد. ماشین هم با آرپی جی مورد اصابت قرار نگرفت. هر چند بعدا در اثر انفجار گلوله های تانک و توپ و خمپاره آتش گرفت .
در لحظه رسیدن به خط عراقی ها که متوجه آمدن ما شدند بسمت ماشین تیراندازی می کردند ، پیاده که شدیم خیلی سریع مهمات و قبضه ها را پائین کشیدم . آنقدر شدت آتش زیاد بود که از کف آسفالت کسی جرات سر بلند کردن نداشت. برای یکی دو دقیقه ای با هم روی آسفالت دراز کشیده بودیم و به ماشین که داشت سوراخ سوراخ می شد نگاه می کردیم . قرار شد با سید و بچه ها موقتاً تا آتش کم بشود، به سنگری که پائین جاده بود برویم. سید نفر اول بود که رفت بسمت آن سنگر و بعد نفر دوم و سوم. در این اثنا یکی از بچه ها که سرباز بود -بنام باقری- برگشت و با گریه و ناراحتی گفت که سید شهید شد.

رفتم بالای سرش و دیدم اسلحه به بغل، پاها بسمت آبگرفتگی و خورشیدی ها و سر بسمت جاده شهید شده. تیر و یا ترکش دقیقاً خورده بود  به شاهرگ سمت راست گردن سید و خون زیادی از او رفته بود. صورتش زرد و رنگ پریده بود .
ادامه مطلب