نوشته‌ها

به بهانه سالگرد تولد و شهادت برادر

به یاد شهید حاج حسین اسکندرلو

به قلم: عباس اسکندرلو (برادر شهید)

عباس اسکندرلو شهید حاج حسین اسکندرلو آلبوم عباس اسکندرلو

بسم الله الرحمن الرحیم

روایت شمع

«شهدا شمع محفل بشریتند.» — شهید مطهری

در این ایام وانفسا که هر کس بدنبال عرضه مطاع خویش است تا به هر قیمتی وروشی آن را به بازار دلان ومصرف کنندگان خرده پا عرضه کند ودر این وانفسا که هرکس بدنبال رنگ ولعاب دادن به مطاع خویش است که این مطلب درتمام اعصار به یک نحوی بوده است، بودند کسانی که طرف معامله را جز ذات باریتعالی انتخاب نکردند و فقط با او معامله کردند وبه این آیه شریفه قرآن با تمام وجود عمل کردند …..

یا ایها الذین امنو هل ادلکم علی تجاره تنجیکم من عذاب الیم/ تومنون بالله و رسوله وتجاهدون فی سبیل الله باموالکم و انفسکم ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون (صف ۱۰-۱۱)

ای کسانی که ایمان آورده اید شما را دلالت کنم به تجارتی که شما را از عذاب دردناک نجات دهد/ بخدا ورسولش ایمان بیاورید و در راه خدا مجاهده نمایید با مال وجان خود این برای شما بهتر است اگر بدانید !!!.

و در واقع خداوند شرط ایمان و دوری از عذاب را مجاهدت با مال و جان میداند و شهدای ما هر آنچه که در وجودشان بود و بالاترینش یعنی جان خود را در طبق اخلاص گذاشتند و به او هدیه کردند و شهید شدند و به او متصل شدند و جزئی از او شدند. مگر نه این است که نام یکی از اسمای الهی شهید است!!!.

حضرت امام خمینی (ره) میفرمودند، «شهدا در قهقهه مستانه‌اشان ودر شادی وصولشان عند ربهم یرزقونند …» و ما کیستیم که معانی این الفاظ را بفهمیم وبه قول امام آنچه در فهم من و تو ناید سنگین .

در اینجا سخن از شهیدی است که یکی از مصادیق آن است شهید حاج حسین اسکندرلو متولد ۱۲ اردیبهشت سال ۱۳۴۱ ( که تقارن تولد وشهادتش جالب است) در خانواده‌ای پارسا و متدین در محله سر آسیاب دولاب تهران پا به عرصه زندگی گذاشت و از همان طفولیت از هوش سرشار و خاصی برخوردار بود و تفاوتی محسوس با دوستان و اطرافیان خود داشت انسانی عمیق که در همان دوران کودکی گاهی مطالبی را میدید و میگفت که خیلی فراتر از حد و اندازه سن و قدش بود .

ادامه مطلب

شهید فراتر از زمان و مکان است

خاطره ای از شهید حاج حسین اسکندرلو

به روایت: عباس اسکندرلو (برادر شهید)

n00002242-r-b-019

با اینکه این ایام در سالگرد عملیات غرور آفرین خیبر هستیم، حیف است که خاطره ای از اخوی شهید نداشته باشم.

در بحبوحه عملیات خیبر بود که من در تهران بودم و حدود دو سه ماهی بود که از کردستان آمده بودم و مجبور بودم که عقب‌ماندگی درس به خاطر حضور در منطقه را جبران کنم و امتحانات را بدهم و بعد عازم منطقه شوم. در یکی از همین روزهای اسفند سال ۶۲ بود و من در منزل داشتم درس میخواندم و حدود ساعت ۱۰-۱۱ صبح بود که در خانه را زدند و من رفتم درب را باز کنم. پس اینکه درب را باز کردم با صحنه عجیبی مواجه شدم. دیدم حسین با لباسی خاک آلود و حالتی تقریباً غیر طبیعی وارد شد. تا لحظاتی همینطور مات شدم به حسین چون اصلاً انتظار برخورد با این صحنه را نداشتم. مادرم هم انگار شوکه شده باشد، مات شده بود. حضور حسین بسیار غیرمنتظره بود ولی پس از دقایقی با همان حال خودش به حرف آمد.

«… دیشب در جزیره مجنون عملیات داشتیم. موج انفجار گرفتم. با هواپیما آمدم تهران. بردنم بیمارستان فیروزگر. از بیمارستان در رفتم اومدم خونه ….»

ادامه مطلب