نوشته‌ها

سالگرد شهادت برادر مهدی آقاجانی گرامی باد

8n-O8n-tdn2

«آری همان اشکی که در دل شب در نهان برای خدا می‌ریزی، همان اشک قلبت را تمیز می‌کند تا نور حق و نور ایمان به حق بتواند در آن منعکس شود.»

— شهید مهدی آقاجانی

زمان شهادت: عملیات نصر ۷ (۱۳۶۶/۵/۱۴)

مکان شهادت:منطقه عملیاتی  سردشت

آلبوم ناصر ادیبی

112

از راست به چپ: شهید حسن کریمی، شهید غلامرضا پروا

«حسن کریمی رو هیچوقت فراموش نمی کنم. امیدوارم اونم منو فراموش نکنه. ارادت عجیبی به اهلبیت داشت. گریه هاش توی هیئت گردان  کاملا مشخص بود.  اشکهای زیاد و صدای بلند، اما بیرون هیئت بچه خیلی سرحال و شیطونی بود. بهش میگفتم: داش حسن! چرا اینقدر شوخی میکنی؟ میگفت: من اینکارو میکنم که  رزمنده ها سرحال بشن  و بفکر دوری از خونوادشون  نیفتن.

دنیای  عجیبی داشت. چهره پر از خونش رو هیچوقت صبح عملیات نصر ۷ فراموش نمیکنم. خدا رحمتش کنه.»

— ناصر ادیبی

به یاد شهید مهدی آقاجانی

خاطره ای از شهید مهدی آقاجانی

به روایت: عباس اسکندرلو

خداوند مقام شهدای ما را که عالی است متعالی فرماید. آشناییم با شهید مهدی آقاجانی زیاد نبود. به واقع در ساعات قبل از شهادتش با ایشان برخورد داشتم و آن هم زمانی بود که بنده با دو نفر از دوستانم بنام‌های شهید سعید غلامی (مداح معروف گردان) وشهید رحمتی از تهران اعزام انفرادی گرفتیم واز آنجائیکه گردان حمزه در پدافندی شلمچه به سر می‌برد توفیق اجباری شد که برویم بانه و به گردان مالک ملحق بشویم که تقریباً چند روزی به عملیات نصر ۷ (دوپازا) مانده بود. خب در چنین شرایطی پذیرش نیروی جدید کار آسانی نبود و فرماندهان هم در چنین شرایطی ریسک نمی‌کردند که نیروی جدید بگیرند منتها از آنجایی‌ که کم و بیش ما را می‌شناختند لطف کردند به ما و جذب شدیم.

بعد از چند روز هم گردان حرکت کرد به سمت سردشت برای عملیات. بعد از آنکه به منطقه رسیدیم ساعاتی را ماندیم و پس از توجیه منطقه برای عملیات به سمت ارتفاعات دوپازا حرکت کردیم. همانطوری که حرکت می‌کردیم از آنجائیکه نیمه شب بود و سکوت محض منطقه را فراگرفته بود، کوچک‌ترین حرکتی صدا تولید می‌کرد و چون منطقه هم کوهستانی بود به راحتی صدا می‌پیچید. حال در این شرایط تصور بفرمایید که بنده مرتب سرفه‌ام گرفته بود و اصلا دست خودم هم نبود و این سرفه کردن من دائم تکرارمی‌شد و قطع هم نمی‌شد.

این شهید آقاجانی که مسئول دسته ما هم بود، مرتب می‌آمد پیش من و به قلهٔ بالای سرمان که دشمن در آنجا مستقر بود و ما در پائین آن بودیم، اشاره می‌کرد و با صدای خیلی آهسته می‌گفت …. یواش‌تر.. چرا سرفه می‌کنی؟…عراقی‌ها اون بالا هستند الان متوجه می‌شن و … جواب من این بود … دست خودم نیست …

ولی تا زمانیکه نزدیم به خط این سرفه ما قطع نشد که نشد. این مهدی آقاجانی‌‌ همان دم اول عملیات به شهادت رسید و همینطور رحمتی هم صبح به شهادت رسید و چند ماه بعدش هم دوست عزیزمون سعید غلامی در منطقه ماووت به شهادت رسید.

و ما مانده‌ایم ……….

واین قصه ادامه دارد …

آلبوم گردان حمزه

971

از راست به چپ: ؟، ؟، ؟، شهید قاسم یاراحمد

مکان: دوپازا

زمان: عملیات نصر ۷

آلبوم مصطفی خرسندی

73

از راست به چپ: محمود رضا امیربیک، ناصر آشتاوی

مکان: ارتفاعات دوپازا

زمان: عملیات نصر ۷