خاطره ای از شهید موسوی
به روایت: عباس اسکندرلو
«معمولا قبل از عملیات بچه ها را به مر خصی میفرستادند. قبل از عملیات والفجر ۸ برادر قیومی مسئول گروهان آمد و اعلام کرد که گردان به مرخصی خواهد رفت، منتها از هر دسته ای باید دو نفر داوطلب برای چادر ها بمانند.
وقتی پرسید چه کسی میخواهد بماند؟
این شهید و شهید ابراهیمی که هر دو از دسته ۲ کروهان ۲ بودند، سریع بلند شدند.
یادمه که برادر قیومی به این شهید گفت: شما وافعا میخواهید بمانید؟
خیلی محکم گفت: بله!
چون اطلاعی که ما داشتیم این بود که ایشان ۶ فرزند داشتند و مرخصی برای ایشان لازم بود ولی خیلی مصر بودند که نروند.
این تعبیری است که من میکنم و بعضی ها هم میگفتند که شاید اگر به مرخصی میآمد محبت فرزندان خدای نکرده خللی در عزم ایشان برای جهاد ایجاد میکرد….
بنابراین به مرخصی نیامد و محبت حضرت دوست را بر محبت خانواده ترجیح داد و در همان عملیات به لقای حق رسید. واقعا اینان که بودند و ما که هستیم !!!!!!
یا علی مدد