نوشته‌ها

عملیات والفجر ۸ – قسمت ۳

به روایت حسن معروفی

… آن شب بچه هایی که با برادر مجتهدی  رفته بودند جلو به کمک  نیروهای رزمنده ، برگشتند پیش ما و شهید رحمانی از ناهماهنگی در محور عملیات و پاتک شدید عراقی ها طی چندین مرحله و به شهادت رسیدن تعدادی از نیروها ی عمل کننده و شهید شدن برادر ارادتی و جا ماندن جنازه ایشان و شکنجه اسرا در همان جا برای گرفتن اطلاعات توسط نیروهای بعثی خبر داد، ایشان نقل می کرد صدای کمک خواستن بچه ها را می شنیدیم ولی تا بلند می شدیم برویم کمک آنها با تیر ما را می زدند ، فردا صبح بعد از خوردن صبحانه و یادی از شهدا، با بیان خاطرات آنها ، مشغول استراحت شدیم و روی سکوی داخل سنگر استراحت می کردیم، که با صدای انفجار همه جا را خاک فرا گرفت ، من و برادر شهید رحمانی از روی سکوی تخت مانند داخل سنگر به بالا و پایین پرت شدیم.

متن کامل در ادامه مطلب

ادامه مطلب

سالگرد عملیات والفجر یک گرامی باد

خاطره ای از عملیات والفجر یک

به روایت: عباس اسکندرلو

بسم الله الرحمن الرحیم

یاد باد آن روزگاران یاد باد

امروز سالگرد عملیات والفجر یک است و برخودم لازم میدانم که به ذکر خاطره ای از این عملیات بپردازم چون اگر این خاطرات  در سینه هابماند و ذکر نشود نسلهای فعلی وآینده هیچگاه  اهمیت این حماسه‌ها و ایثار ها را نخواهند دانست و در واقع اگر ما برو بچه های جبهه وجنگ به آن نپردازیم و اگر دیگران به آن بپردازند حتما مطابق میل خود خواهند پرداخت و ما شرمنده تر از قبل از دوستان شهیدمان خوهیم بود و انشاالله این امورات موثر افتد .

تیپ ۳ ابوذر از لشگر ۲۷ حضرت رسول (ص) بدلایلی نتونست در عملیات والفجر مقدماتی وارد شود و در واقع با عدم موفقیت در این عملیات مسئولان صلاح ندانستند در آن منطقه (فکه) کار ادامه  پیدا کند به همین دلیل  منطقه ای در نزدیکی والفجر مقدماتی انتخاب شد در شمال فکه بنام شرهانی که اینبار گردان و تیپ ما وارد عمل شد .

ادامه مطلب