نوشته‌ها

به یاد شهید حمید سربی

از شهید سربی گفتن واقعا سخت است. روح بزرگی داشت، شب قبل از شهادت ایشان در قلاویزان مهران به نیروها گفتند در مصرف آب صرفه جویی کنید ولی یادم نمی رود وضوی پر سر و صدای ایشان را. برآیم جای تعجب زیادی داشت. شهید سربی کسی بود که به حرفهایی که می زد عمل میکرد و برای همین هم بود که در آن زمان متوجه کار ایشان نشدم. به هر حال همان شب به خط دشمن که بالای تپه بود زدیم. در میانه تپه شهید کروبی را دیدم که با اسلحه اش که روی سینه اش افتاده بود به شهادت رسیده بود. به پیشروی ادامه دادیم. صبح شده بود که شهید سربی نزدمان آمد و گفت زیادی جلو آمده آید و با مرتب کردن نیروها نظمی به خط داد. در همین حین بود که به واسطه تلنگری که خورد متوجه مجروحیت ایشان در قسمت کمرشان شدم. با همان وضع داشت خط را مرتب می کرد. به واسطه علاقه ای که به ایشان داشتم هر روز برایش آیه الکرسی می خواندم. چون عملیات تمام شده بود دیگر فکر شهادت ایشان به ذهنم خطور نمی کرد. از هم جدا شدیم. کمی بعد از بیسیم شنیدم که حمید هم پر کشید. باورم نمی شد، به سرعت به سمتی که شهدا در وانت قرار می دادند رفتم. چهار نفر از برادران معراج را دیدم که دستان و پاهای شهید سربی را گرفته بودند و به سمت وانت می بردند. زیر پیراهنی ارغوانی رنگش هنوز در ذهنم است. قلب پاکش هدف قرار گرفته بود. تازه یاد وضوی شب قبلش افتادم. او می دانست که می خواهد برود. برای همین هم می خواست به بهترین نحو ممکن به دیدار یار برود. خدا ما را ببخشد و به حق بهترین یارانش که شهید سربی هم یکی از ایشان است به ما رحم کند.

«میرخانی»

و ما رمیت اذ رمیت و ان الله رمی

خاطره ای از عملیات کربلای ۵

به قلم مرتضی کربلایی حیدر

2933

از راست به چپ:

ردیف ایستاده: شهید ممی نژاد، شهید حمید سربی، شهید جعفرزاده، ؟
ردیف نشسته: ؟، محمد لاروبی

عملیات کربلای ۵ برای گردان حمزه یکی از مهم ترین موقعیت ها جهت محک زدن خود از لحاظ روحی ومعنوی و هم ازنظر توانایی های نظامی ایجاد کردکه انصافا مثل همیشه سر بلند بیرون امد .
مدت ۱۲ روز زیر اتش تهیه دشمن و پاتک های سنگینی که تحمل ان برای هر واحد نظامی چالشی تحمل ناپذیر است.
ولی نیروهای این گردان با از خود گذشتگی مثال زدنی از این امتحان خطیر سر بلند بیرون امدند.
حوادث زیادی در این ۱۲ روز در ان منطقه رخ داد که هر کدام از انها برای خود داستان و مجالی در خور توجه میطلبد و شاید نتوان با هیچ قلم شیوایی ان حوادث را توصیف کرد وی این نباید مانعی برای بازگو نمودن ان حوادث باشد.
جریانی که میخواهم برایتان تعریف کنم در واقع روی خشن جنگ است که در جنگ اجتناب ناپذیر است چرا که بالاخره جنگ است و خیرات ان چیزی جز ترکش و گلوله نیست.
از اموزشهای بی بدیلی که از شهید سربی به یادگار برایم مانده ودر کربلای ۵ از ان بهره بسیار بردم مورد اصابت قرار دادن نیروهای متحرک دشمن با سیمینوف بودکه در هیچ اموزش کلاسیکی اموزش داده نمیشد ولی این شهید بزگوار با دقتی مثال زدنی انرا به ما اموزش داد.
دقیقا خاطرم نیست که روز چندم از ان ۱۲ روز مورد نظر بود ولی درست به یاد دارم که بعد ازیک پاتک سنگین دشمن بود که بچه ها به خوبی انرا دفع کردند .
بعد از دفع پاتک اتفاقی که همیشه می افتاد فرار نیرو های دشمن بود که منطقه را تبدیل به بهشت تک تیر اندازان خودی میکرد.
تانکهای دشمن بعضی منهدم شده بود و بعضی چنان اسیب دیده بودند که کاملا زمین گیر شده بودند و لی افراد تانکهای زمین گیر شده زنده مانده بودند و از طریق دریچه فراری که زیر همه تانکها تعبیه شده اقدام به فرار میکردند که اهداف بسیار خوب و سهل الوصولی برای تکتیر انداز بشمار میرفتند.
در مسافت ۵۰۰ متری ۳ تن از نیروهای دشمن از دریچه فرار تانک بیرون امده بودند و سینه خیز حرکت میکردند و نمیشد انها را هدف قرار داد چند متری که سینه خیز رفتند هرسه بلند شدند و با اخرین سرعتی که میتوانستند از جهت راست به چپ شروع به دویدن کردند.
برای زدن این اهداف بهترین فشنگ انتخابی فشنگ رسام است بلافاصله خشاب را عوض کردم و خشاب رسام را رو اسلحه جاگذاری کردم واسلحه را مجددا مسلح کرده تا فشنگ دوزمانه ای که داخل جان لوله بود از اسلحه خارج شود.
شاخص دوربین سیمینوف دارای ۱۰ درجه بندی راست و ۱۰ درجه بندی چپ است ،عدد ۵ درجه بندی راست را روی نفر وسط منطبق کردم و ماشه را کشیدم سپس به سرعت دو باره همان عدد ۵ را روی هدف منطبق کردم و از داخل دوربین حرکت گلوله رسام که به خوبی قابل مشاهده بود را رصد کردم، از روی عدد ۶ عبور کرد در واقع به اندازه ۱ واحد باید ضافه میکردم تا وقتی گلوله به ۵۰۰ متری میرسه هدف هم در ان لحظه در مسیر گلوله باشه و گلوله بهش اصابت کنه .
گلوله بعدی را شلیک کردم اینبار روی عدد ۶ راست ، دوباره از داخل دوربین مسیر گلوله رسام را دنبال کردم ، گلوله به سمت بالا رفت و وقتی به سقف پرواز بالستیکی خود رسید شروع کرد به افت کردن وقتی به حدود شانه هدف رسید ،هدف افتاد زمین که نشانه اصابت گلوله به هدف بود . به نظر میرسید که زخمی شده چون در این لحظه نفر جلوتر برگشت به سمتش ولی نفر سوم بدون توجه به اونها با همان سرعت سرسام اور به حرکت خودش ادامه داد در صورتیکه ۵۰ متر دیگر به جان پناه میرسید و از دستم فرار میکرد .
با همان روش قبلی و شلیک دوم سرش را هدف قرار دادم و نقش زمین شد نفر سوم که کنار مجروحه نشسته بود تازه فهمید که گلوله های تکتیراندازه که داره به سمتشون شلیک میشه ولی دیگه دیر شده بود هنوز از جایش بلند نشده بودکه همان گلوله اول توی پهلویش نشست و به درک واصل شد.
اما عجیب ترین صحنه ای که داخل دوربین اسلحه دیدم این بود که در فاصله ۱۵۰ متری دو تا عراقی کنار یک تانک از کار افتاده در منتهی علیه خاکریز بریده ای که در دست خودمان بود نشسته بودند انقدر نز دیک بودند که فکر کردم از بچه های خودمون هستند برای همین انها رو هدف قرار ندادم ولی چند لحظه بعد یادم امد که کلاه کاسکت بچه ها ما سبز یشمی نیست واز این گذشته بچه های ما که محاسن دارند و صورتشان را نمی تراشند. بلافاصله انجا را هدف گیری کردم ولی افسوس که رفته بودند.
ولی بعد ها هر وقت یاد ان جریان میافتادم به این فکر فرو میرفتم که حتما عمرشان به سر نیامده بود و خداوند جانشان را حفظ کرد .
و از انجاییکه برگی از درخت نمیافتد الا به اجازه خدا جان ادمها که جای خود دارد حتی اگه اون ادم دشمن اسلام باشه.
در شرایطی که فاصله ۱۵۰ متری برای تک تیرانداز یعنی زدن گلوله به پیشانی هدف و مرگ حتمی اون.
هر وقت بچه های تک تیر انداز قصد شلیک به هدف را داشتند ایه شریفه” وما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی “را زمزمه میکردند که واقعا موثر بود. یادمه از تو صیه های شهید سربی این بود که موقع پر کردن خشاب هم این ایه شریفه خوانده شود که بسیار موثر است.

استاد اسلحه

به یاد شهید حمید سربی

به قلم: مرتضی کربلایی حیدر

 


گردان حمزه بعد از عملیات کربلای ۱ گنجینه بزرگی بنام حمید سربی رو از دست داد. به جرات میتونم بگم این ضایعه هیچ وقت جبران نشد. شهید سربی علاوه بر اخلاق حسنه ای که داشت استاد اسلحه بود و از اموزش نیرو ها هیچ گاه دریغ نکرد. والفجر ۸ با اینکه من گروهان ۳ بودم ولی به لحاظ علاقه ای که به تک تیراندازی داشتم افتخار شاگردی این شهید عزیز رو هم دارم.

ایشان در کمال صبوری اصول تک تیراندازی رو به اینجانب آموزش داد و چقدر این آموزشها در کربلای ۵ به دردم خورد. وقتی تکنیکهای تیراندازی رو برای بچه ها توضیح میداد همه میخکوب میشدند چون علاوه بر اینکه خیلی وارد بود خیلی قشنگ توضیح میداد.

یادمه والفجر ۸ ار پی جی که داشتیم دوربین آرپی جی که خیلی گرون قیمته هم بهمون داده بودن دوستان رزمنده که با دوربین آر پی جی کار کردن میدونن چی میگم. کار کردن با دوربین نسبتا تخصصیه با اینکه دوره اونو تو پادگان اموزشی دیده بودم ولی شهید سربی نکات عملی و کلیدی برامون گفت که فقط با تجربه بدست میاد.

یادمه دوربین ها باطری مخصوص میخورد که ما نداشتیم ولی به کمک این شهید بزرگوار باطری قلمی رو با کش و چسب پارچه ای که از بهداری گردان گرفته بودیم به دوربین متصل کردیم و الحق که عالی کار میکرد. شب ۲۴ با همین دوربین ها تونستیم تو تاریکی شب به راحتی تانک های عراقی رو بزنیم .
یکی دیگه از خاطرات با این شهید عزیز وقتی بود که بعد از شب ۲۴ مجروح شدیم و با شهید سربی با قطار راهی اراک شدیم در کل مسیر تا اراک خدمت ایشان بودیم باور کنید که در تمام طول مسیر ایشان باز هم مشغول آموزش به ما بود.

من که از این عزیز خیلی یاد گرفم و خیلی بهش مدیونم

روحش شاد و یادش گرامی…..

آلبوم گردان حمزه

آلبوم گردان حمزه

آلبوم محسن روغنگرها

054

از راست به چپ: محسن روغنگرها، شهید ؟، شهید حمید سربی، سید محمد مجتهدی