نوشته‌ها

کجایند مردان بی ادعا

امشب شب ۲۴ ماه بهمن است.

۲۶ سال پیش در چنین شبی گردان حمزه با رمز یا فاطمه الزهرا در سلسله عملیات والفجر ۸ در جاده فاو ام القصر به قلب دشمن زد. در واقع گردان نبردی سهمگین با یک لشگر زرهی (لشگر ۶ زرهی عراق) آغاز کرد. این نبرد، نبرد تن با تانک بود. دوستانی که بودند گواهی میکنند که چه قیامتی در این نبرد نا برابر با دشمن بعثی داشتیم که اکنون مجال ذکر همه آنها نیست.

دوستان زیادی از ما در این عملیات به شهادت رسیدند و ما را در این وانفسای دنیا تنها گذاشتند، شهید گلستانی، امیری فر، میرآخوری، احراری و….

یاد شهدا را بایک صلوات گرامی بداریم

— عباس اسکندرلو

گل سرسبد عمرم حضور در عرصه های دفاع مقدس بود

خاطره ای از برادر عباس اسکندرلو

 

گردان حمزه از گردان‌های به اصطلاح سروپای لشگر ۲۷ بود. آشنایی تقریبی من با این گردان برمی‌گردد به زمان قبل از عملیات بدر در سال ۶۳ آن موقع من در تیپ سیدالشهدا (ع) گردان قمر بنی هاشم (ع) بودم. بر حسب قضا، مقر گردان ما از لشگر ۱۰ با گردان حمزه از لشکر۲۷ نزدیک هم قرارداشت. تعداد زیادی از دوستان ما در آنجا بودند.

روزی باچند تا از دوستان قرارگذاشتیم که سری به بروبچه های گردان حمزه بزنیم. تقریباً کمتر از دو هفته به عملیات بدر مانده بود و حضور آنان در عملیات آتی مسلم بود ولی حضور ما در پس پرده ابهام قرار داشت.

به همین دلیل خیلی دلمان میخواست جزو آن بچه ها باشیم. آخه شرکت در عملیات آرزوی همه ما بود. من خودم چه قبل از عملیات بدر و چه بعد از آن، سابقه زیادی از حضور در لشکر ۲۷ را داشتم. با اینکه در لشگر ۱۰ هم مدت زیادی بودم و برادرم هم – که بعدها به فیض عظیم شهادت نایل گشت – فرماندهی گردان زهیر و علی اصغر لشگر ۱۰ را داشت، با این حال علاقه وافری به حضور در لشگر ۲۷ داشتم.

 هرچند توفیق حضور در آن مقطع برایم حاصل نشد، ولی چند ماه بعد مجدداً اعزام شدم که (اعزام اینبارم که حکایت بسیار جالبی هم دارد که انشاالله اگر عمری باشد در آینده خواهم گفت) دقیقا یادم است تاریخ اعزام ۶۴/۰۸/۱۹ بود (قبل از والفجر ۸) که به پادگان دوکوهه آمدیم ودر ابتدا در حسینیه دوکوهه مستقر شدیم و بعد نوبت تقسیم‌بندی بچه ها رسید و خوشبختانه ما در گردان حمزه افتادیم.

آنموقع گردان حمزه و مالک به لحاظ کادر خیلی قوی بودند. حتی کادر دو تا گردان را هم داشتند و ما دوستان زیادی آنجا داشتیم که شهید احراری و شهید مقدسی از جمله اینان بودند که یکی از دلایل علاقه ما به حضور در این گردان بود.

 بعد از پیوستن به گردان حمزه، دوستان زیادی هم پیدا کردیم که برخی از آنان به فیض شهادت رسیدند و تعدادی هم زنده هستند که هنوز رابطه دوستیمان با آنان ادامه دارد.

خدا شاهد است که حضور در این گردان از آن زمان که مقارن بود با آمادگی برای عملیات فاو جزو شیریترین و بهترین زمان حضورم در جبهه های جنگ بود و اگر بخواهم گل سر سبد عمرم را بگویم حضورم در عرصه های دفاع مقدس و بهترین بخش آن، حضور در گردان حمزه و عملیات والفجر ۸ در اردوگاه کرخه و کارون دوکوهه بود.

گروهان دو، دسته یک

05

از راست به چپ:

ردیف ایستاده: شهید حاج کیانی، میرآخوری، باقری، شهید آخوندی، ؟، شهید گرجی، شهید حجت حسینی، شهید ؟، صلواتیان، اکبر حسین زاده

ردیف نشسته: اکبر طیبی، ذوالفقاری، عباس محسنی، بهمن نفیسی، شهید علی اکبری، شهید احراری

گروهان دو- دسته یک

Sahebghereny-Photo-118

از راست به چپ:

ردیف ایستاده: هادی قیومی، ؟، شهید علی اکبری، ناصر دودماندوست، شهید شیخ عباسی، امیر شاهمیری، عابدی، شهید موسی شعبانی، شهید ابوالفضل مقدسی، شهید حجت حسینی، شهید حاج کیانی، مهدی صاحبقرانی، اکبر طیبی، احمد بویانی، شهید میرآخوری

ردیف وسط: شهید گرجی، باقری، زارعی، اکبر حسین زاده، عباس اسکندرلو، والی پور، شهید احراری، حسین اسداللهی

ردیف نشسته: حسین صلواتیان، محمد صیاد، شهید آخوندی، بهمن نفیسی، ذوالفقاری، شهید مسلمی، ؟، داوود معقول

مکان: اردوگاه کرخه

زمان: سال ۱۳۶۴، قبل از عملیات والفجر ۸ (فاو)