نوشته‌ها

عملیات والفجر ۸ – قسمت ۳

به روایت حسن معروفی

… آن شب بچه هایی که با برادر مجتهدی  رفته بودند جلو به کمک  نیروهای رزمنده ، برگشتند پیش ما و شهید رحمانی از ناهماهنگی در محور عملیات و پاتک شدید عراقی ها طی چندین مرحله و به شهادت رسیدن تعدادی از نیروها ی عمل کننده و شهید شدن برادر ارادتی و جا ماندن جنازه ایشان و شکنجه اسرا در همان جا برای گرفتن اطلاعات توسط نیروهای بعثی خبر داد، ایشان نقل می کرد صدای کمک خواستن بچه ها را می شنیدیم ولی تا بلند می شدیم برویم کمک آنها با تیر ما را می زدند ، فردا صبح بعد از خوردن صبحانه و یادی از شهدا، با بیان خاطرات آنها ، مشغول استراحت شدیم و روی سکوی داخل سنگر استراحت می کردیم، که با صدای انفجار همه جا را خاک فرا گرفت ، من و برادر شهید رحمانی از روی سکوی تخت مانند داخل سنگر به بالا و پایین پرت شدیم.

متن کامل در ادامه مطلب

ادامه مطلب

حسین فریبرز صالح

405

اردوگاه کارون قبل از عملیات والفجر ۸

اینجا اردوگاه کارون قبل از عملیات والفجر۸ هست من و برادر حسین فریبرز صالح تو عملیات شب ۲۴ رو جاده ام القصر مجروح شدیم خلاصه امدیم اراک بیمارستان امیر کبیر لباس نو دادن بهمون با مینی بوس مارو اوردن تهران جلوی راه اهن که تاکسی گرفتیم رفتیم خونه البته نفری ۵۰۰ تومن تو راهی هم بهمون دادن یادش بخیر این برنامه مال مجروح های سرپایی بود اونهایی که مثل شهید سربی جراحت بدتری داشتن از اراک دیگه با ما نبودن .

— مرتضی کربلایی حیدر