نوشته‌ها

عملیات والفجر ۸–قسمت ۴

به روایت: حسن معروفی

«بعضی مواقع هنگام شب که آتش دشمن کم می شد چند نفری برای دیدن منطقه بیرون سنگر کنار درب می ایستادیم و دشت فاو را تماشا می کردیم. از دور، منطقه عملیات بچه ها در شب ۲۴ بهمن حدودا پیدا بود یکی بخاطر منورهایی که شلیک می شد و یکی هم بخاطر آتش درگیری ، گاهی نیز گلوله های خمپاره که گاها زمانی بود بالای سر بچه ها منفجر می‌شد و یا در خاک برخورد می کرد و بخاطر نرم بودن زمین گلوله بعد از فرو رفتن در خاک منفجر می شد و در تاریکی شب ترکشها مثل گل شکوفه می کرد و منظره گل لاله تداعی می شد.

[…] کلیه چهار قسمت خاطرات اینجانب با استناد به تقویم جیبی سال ۱۳۶۴ و ۱۳۶۵ و دفترچه خاطراتی که در کوله خود به همراه داشتم و همچنین خاطرات شهدا و رزمندگان گردان حمزه و نقل قول های دیگر دوستان لشگر در طول جنگ ۸ ساله گردآوری شده لازم به ذکر است با توجه به عمق و عظمت عملیات شب ۲۴ بهمن ماه سال ۱۳۶۴ و دیگر عملیات های گردان های لشکر هنوز آثار تانگهای سوخته در محور فاو ام القصر در کنار جاده و در خاکریزهای جانبی در گوگل ارث باقی است و قابل مشاهده است .»

متن کامل خاطره در «ادامه مطلب»

ادامه مطلب

عملیات والفجر ۸ – قسمت ۳

به روایت حسن معروفی

… آن شب بچه هایی که با برادر مجتهدی  رفته بودند جلو به کمک  نیروهای رزمنده ، برگشتند پیش ما و شهید رحمانی از ناهماهنگی در محور عملیات و پاتک شدید عراقی ها طی چندین مرحله و به شهادت رسیدن تعدادی از نیروها ی عمل کننده و شهید شدن برادر ارادتی و جا ماندن جنازه ایشان و شکنجه اسرا در همان جا برای گرفتن اطلاعات توسط نیروهای بعثی خبر داد، ایشان نقل می کرد صدای کمک خواستن بچه ها را می شنیدیم ولی تا بلند می شدیم برویم کمک آنها با تیر ما را می زدند ، فردا صبح بعد از خوردن صبحانه و یادی از شهدا، با بیان خاطرات آنها ، مشغول استراحت شدیم و روی سکوی داخل سنگر استراحت می کردیم، که با صدای انفجار همه جا را خاک فرا گرفت ، من و برادر شهید رحمانی از روی سکوی تخت مانند داخل سنگر به بالا و پایین پرت شدیم.

متن کامل در ادامه مطلب

ادامه مطلب