شهید امیر اشتیاقی
گاهی وقتا که دارم عکسای شهدای گردان رو انتخاب می کنم تا بذارم تو وب، بغض سنگینی گلوم رو پر می کنه. دیدن عکس اونایی که اونقدر سنشون کم بود و اون همه شجاعانه جنگیدن واقعا آدم رو به فکر وامیداره که این بچه ها با اون سن و سال کمشون مگه چی دیدن که اونطور عاشق شدن و جان گران رو خالصانه بر کف گرفتن و برای آزادی من و شما و شرف این آب و خاک اونطور خالصانه و بی ریا و بی توقع، بی توقع، بی توقع … جنگیدن و کشته شدن.
و فکر می کنم واقعا مادرای تک تک اونا بعد از اینکه بچه هاشون رو از دست دادن چی کشیدن؟؟؟ چه شبهایی رو تا صبح از دوری عزیزانشون اشک ریختن و هیچ نگفتن و هیچ ادعایی هم نداشتن!!!
و ما پاسخ اون همه ایثار رو چه طور دادیم و چقدر پاس داشتیم و پاسداری کردیم؟؟؟ واقعا چقدر؟