نوشته‌ها

خاطره ای از عملیات والفجر ۸

به روایت: حسن معروفی

به نام الله روزی دهنده شهدا

در دسته ۳ گروهان ۳ کمک آرپی چی زن برادر فرخی بودم. شب عملیات برای گرفتن پل اصلی فاو-ام القصر و تثبیت منطقه فاو، ستون پیاده بطرف جلو در حرکت بود که با صدای عربی قف قف و صدای نارنجک مسؤل اطلاعات عملیات ل ۲۷ تیراندازی از هر طرف شروع شد و ما پشت بلوکها کنار جاده سنگر گرفتیم و هر دسته بترتیب برای شکستن خط دشمن وارد عمل شد.

دسته ۱ شهید گلستانی بیشترین شهید را بین دو خاکریز داد، بطوری که وقتی ما وارد خط شدیم، روی خون حرکت می کردیم و صدای آه و ناله مجروحین بگوش می رسید اما به ما آموزش داده بودن فقط امدادگر و حمل مجروح اجازه کمک دارد و دیگر نیروها کارشان جنگیدن است .

دسته از بین تانگهای بی ام پی بطرف ام القصر در حرکت بود. گاهی زمین گیر می شدیم ودوباره به حرکت ادامه می دادیم. در همان لحظه ورود بعلت درگیری رودرو با نیروهای داخل تانگها که از نیروهای گارد ویژه بودن، آرایش نظامی ما بهم ریخت.

شهید امیرامیری و علیرضا مسیح همان اول بدیار معبود شتافتن. حدود ۴ تا ۵ نفردر هر طرف جاده به سمت جلو براه افتادیم. صدای ناله کاشانی بگوش می رسید که درخواست کمک داشت اما در همان موقع نیروهای گارد آماده ضربه و پس گرفتن خط بودن.

ادامه مطلب

حرکت برای پدافندی قبل از عملیات مهران – اروگاه کرخه

[flashvideo file=http://gordanhamze.ir/wp-content/uploads/2013/04/kargar-padafandimehran.flv /]

عملیات والفجر ۸ (قسمت ۲)

خاطره ای از عملیات والفجر ۸

به روایت: عباس اسکندرلو

16_thumb

مکان: لبه اروند رود

زمان: عملیات والفجر ۸

شب را در همان اتاقک ها به صبح رساندیم و فردا صبح به سمت منطقه یعنی نزدیکی خط حرکت کردیم. کلی کامیون و ادوات جنگی از دشمن مانده بود که یادمه هر لشگری که زودتر رسیده بود با رنگ پیسولت نوشته بودند …اموال لشگر فلان و… ما در جایی پیاده شدیم که از قرائن وشواهد بر می‌آمد که محل تدارکات وآشپزخانه دشمن بود. کلی قوطی‌های بزرگ از شیر خشک به صورت دست نخورده بود. کلی خرمای کنجدی، برنج، مجله و حتی لباس وموتورسیکلت و … آنجا موجود بود. شب را در همان منطقه به صبح رساندیم .

ادامه مطلب