نوشته‌ها

این همان دیوار است …

شهید

وقتی مهدی چند روز پیش از سفر دوکوهه برگشت و از اون مکان مقدس که برای من تجسم گذرگاه عاشقانه، چند تا عکس یادگاری از جمله عکس زیر رو آورد و خواستم توی وب بذارم، خیلی دلم میخواست که یه عکس قدیمی از اون دیوارها داشتم و کنار عکسهای جدید میذاشتم… هر چند بین عکسهای آرشیو نتونستم عکسی از اون دیوار پیدا کنم.

تا این که امروز برادر محمدی چند تا عکس از پادگان دوکوهه برام فرستادند که عکس فوق هم جزو اونا بود. درسته که اون نقاشی، بازسازی شده و شبیه قدیمه اما به نظرم نقاشی قدیمی یه چیز دیگه اس. انگار یه جور فضای معنوی عجیب و یه غم عمیق، تو نقاشی اصلی احساس میشه. فضایی که این عکس در اون گرفته شده، خیلی سنگینه …

نمیدونم … البته این یه جور احساس کاملا شخصیه.

همین جا از برادر محمدی به خاطر حسن سلیقه و لطفشون بی نهایت سپاسگزارم.

DSC07940

از راست به چپ: ؟، ؟، محمود یزدانی، محمد یزدانی، قاسم دولت آبادی، ؟، ؟، رضا سلطانی

پادگان دوکوهه

DSC07932

تعدادی از نیروهای گردان (به استثنای آقا محمد کوچولو پسر آقا محمود یزدانی، نسل دوم گردان حمزه) در کنار عکس معروفی که فکر کنم خیلی از شهدا و ایثارگران در زمان جنگ در پادگان دوکوهه کنارش عکس یادگاری انداختن

عکس از: مهدی خراسانی

آلبوم گردان حمزه

27

از راست به چپ: شهید صفر رحمانی، شهید سید اصغر خبازی، محمود یزدانی، ؟

جشن در جبهه

[flashvideo file=http://gordanhamze.ir/wp-content/uploads/2012/02/video-13.flv /]

مراسم بزرگداشت اربعین حسینی – حسینیه گردان

عکس از:
سجاد میرزایی (فرزند ایثارگر بزرگوار مجتبی میرزایی)
و
روح الله نانگیر (فرزند ایثارگر گرامی ماشالله نانگیر)

سد دربندی خان

67

از راست به چپ:

سید محمد مجتهدی، ؟، محمود یزدانی، محسن شیرازی، ظفرقندی، ؟، مهدی خراسانی

به یاد عملیات بیت المقدس ۲

خاطره ای از عملیات بیت المقدس ۲

به روایت: مهدی صاحبقرانی (برداشت از خاطرات سال ۱۳۶۷)

View album

می‌خواهم از عملیات بیت المقدس ۲ بگویم و از جایی‌که بهترین دوستان و یاران و عزیزترین برادرم در آنجا به شهادت رسیدند و خون پاکشان در کوهها و ارتفاعات منطقه کوهستانی غرب و شمال عراق به زمین سرد ریخت و باعث عقب نشینی دشمن شد. می‌خواهم از حرف دل آن بچه بسیجی‌ها بگویم که در آن سرمای شدید با توکل به خدا جنگیدند و حماسه آفریدند.

بله ساعت حدود ۴ یا ۶ عصر شش روز قبل از عملیات بود… هوا آنقدر سرد بود و مه‌آلود که نمیتوانستم بخوبی تشخیص دهم. سوار کامیون‌ها شدیم. مقصد مشخص نبود، حوالی ماووت؟ نمیدانم کجا؟

ادامه مطلب