نوشته‌ها

دعای صبحگاه (۲)

[flashvideo file=http://gordanhamze.ir/wp-content/uploads/2012/11/padafandi-beitol-4-2.flv /]
پدافندی یکماه پس از عملیات بیت المقدس ۴
یالهای شاخ شمیران، تنگه احد و تپه المهدی

شهیدانی از آخرین روزهای دفاع مقدس

به یاد شهیدان مسعود حسینی، سعید رحمانی، حاج آقا شکوهی و جواد سلطانی

به روایت: مجید صفار

View album

تا جائی که خاطرم هست شهید حسینی تازه از تهران مراجعت نموده بود و همانند جواد آقا و حاج آقا شکوهی (اون پیر مرد مخلص و بی‌ریایِ بی‌نام)، آماده ی شهادت بود….

برادر رحمانی در آن روزها بیشتر از هر چیز از دوستان شهیدش و خاطرات اونها حرف می‌زد و یاد می کرد …

ادامه مطلب

آلبوم گردان حمزه

1756از راست به چپ:

ردیف ایستاده: مهرپور، شهید جواد سلطانی، محمود یزدانی، مصطفی خرسندی، اصغر افشاری، ماشالله نانگیر، محمود لیایی

ردیف نشسته: مجید صفار، مجتبی میرزایی، محمود اروج زاده، سراج، علی خرمجو

آلبوم گردان حمزه

2298از راست به چپ: مجید صفار، مهدی قویدست

«به هر حال بیان خاطرات، ذهنیت ها و فضاهای آن دوران بد نیست. جهت ثبت در خاطرات عرض کنم که این عکس ساعاتی قبل از آغاز بیت المقدس ۴ گرفته شد. در این لحظه ، روبروی ما آقا ناصر رخ ایستاده اند. داشتیم دوان دوان می رفتیم تا به بقیه برسیم که آقا ناصر آمد جلو و به آقا رجب (عکاس) گفت از اینا عکس بگیر. با ایشان دیده بوسی کردیم و رفتیم. آقا ناصر به همراه دوست عزیز دیگری که فخرالدین را بسیار دوست می داشت (آقای محمودی، معلم در دبیرستان ابوذر)، پیش بینی کرده بودند که بعد از فخرالدین از میان بچه های دبیرستان ِ ابوذر نوبت به من رسیده است. اما خوب متأسفانه اینگونه نشد. البته اونها تا پیش از این سه چهار مورد را خوب پیش بینی کرده بودند. الحق که جای ما (من) میان آنها نبود، مگر اینکه شهداء دست گیر باشند و خداوند زیادی با فضلش رفتار کند، انشاالله.»

— مجید صفار

مجتبی صبوری

946

« در شیخ صله که بودیم (در دسته سوم) برای شستن ظروف، بعد از صرف غذا ، لیستی در چادر بود و دوستانی که آمادگی داشتند و مایل بودند نام نویسی می کردند و در موعد مقرر اقدام. این برادر صبوری عزیز ِ ما معمولا دوست نداشت اسمش رو بنویسه و گاهاً که ما هم از دستمون در می رفت و برای شستن ظرفها پا پیش می گذاشتیم ، می دیدیم ای بابا ایشون (شاید به همراه یکی از دوستان دیگه) ظرفها رو زدن زیر بغل و دارن می رن سمت آب. یه بار بهشون گفتم برادر صبوری آخه نوبت ماست، فرمودند نه ، من این نام نویسی ها رو قبول ندارم، اینا دیگه چیه؟!»

— مجید صفار