نوشته‌ها

ملاقات با مادر شهیدان مهدی برزی

DSCF4958DSCF4959DSCF4963DSCF4967DSCF4973DSCF4956

همینجا تشکر می کنم از همه عزیزانی که زحمت کشیدند و به مامان سر زدند و امیدوارم این رسم خوب احوالپرسی از خانواده شهدا همیشه ادامه داشته باشه.

برخی از افراد حاضر در این عکس همسن، همکلاس و همسنگر داداش فخرالدین هستند، یعنی اگه داداشی الان کنارمون بود همسن این عزیزان بود و آقا ناصر رخ هم که مدیر محترم دبیرستانشون …

در اتاقی هم که ملاحظه می کنید کلیه آثار باقیمونده از داداشی های شهیدمون نگهداری میشه و همونطور که در عکس مشخصه معمولا نمازها در این بخش از خونه اقامه میشه.

دوستان قدیمی در منزل شهیدان مهدی برزی

DSCF4964

از راست به چپ:

مهدی نقدی، حسین عباسی، احمد محمدی، مجید معینی، ناصر رخ، احمد شیخ سفلی (دایی شهیدان)، عباس برنگی، مجید صفار

در حضور مادر شهیدان مهدی برزی

آلبوم شهید فخرالدین مهدی برزی

2013-04-26-012

از راست به چپ: مجید صفار، آقای اسدی (ناظم دبیرستان ابوذر غفاری)، شهید فخرالدین مهدی برزی

آلبوم گردان حمزه

1797از راست به چپ: حسن میروکیلی، ؟، شهید مقیسه، ؟، سید محسن امیری، داوود صالحی، شهید محسن شناوری

زمان: پدافندی شاخ شمیران

«نفر اول از سمت چپ در این تصویر، شهید ِ بی ریا و دلربا محسن شناوری است. تا به محسن نزدیک نمی شدی نمی تونستی بفهمی که این عزیز چقدر دوستداشتنیه و چطور دلربائی می کنه. ساده ، پرتلاش، زحمت کش، بی تکلف. محسن بی بهانه همه رو دوست داشت. شاید کمترین کینه ای از کسی به دل نمی گرفت. هر جا بود دوست داشت ، برای راحتی و شادی ِ اطرافیانش هر کار ِ ممکنی رو انجام بده. برای کمک به پدر و مادر بزرگوارش که حالا دیگه هر دو به رحمت خدا رفته اند، از هر فرصتی استفاده می کرد. بسیار به پدر و مادرش احترام می گذاشت. نزد بچه های مسجد حضرت ابوالفضل (ع) در افسریه به خاطر بی تکلف بودنش، خیلی عزیز بود. نامردای منافق در مرصاد به صورت محجوبش تیر خلاصی زده بودند. واقعاً خیلی خیلی پستی می خواسته که کسی بتوونه این کار رو انجام بده. محسن عزیز رو برای تشیع به سربندان ِ دماوند بردیم. تشیع این شهید عزیز همزمان با تشیع شهید ِ سرافراز علی فخارنیا بود. چه برنامه های با شکوهی برگزار شد در محل. علی از دوستان بسیار نزدیک به برادر عزیز حاج محمد طاهری بود و به واسطه ی حضور مستمر و بلند مدت در جبهه ها و گردان های مختلف در لشکر حضرت رسول (ص) ، دوستان زیادی داشت و مراسم تشیع بسیار بسیار با شکوهی برای این دو عزیز برگزار شد.
خداوند محسن و علی رو بر سر سفره ی حضرت زهرا (س) میهمان نماید و دست گیرمان باشند، انشاالله.»

— مجید صفار

به یاد برادران شهید فخارنیا

2964080_thumb

شهید عباس فخارنیا                                          شهید علی فخارنیا

«اجازه می خوام که یادی از ایثار و بزرگواری و رشادت ِ مادر شهیدان عباس و علی فخارنیا بکنم و البته پدر بزرگوارشان.

بعد از شهادت عباس آقا در کربلای یک، این مادر ِ بزرگوار حضور همزمان ِ سه پسر دیگر به نام های حسین ، علی و امیر در معیت پدرشان در جبهه های جنگ را تجربه کرد.

نکته ای که در ادامه خواهم نوشت اصلاً در هیچ جای دنیا تکرار شدنی نیست مگر اینکه امثال مادر و پدر شهیدانی چون علی و عباس باشند که بتوانند از عهده آن برآیند.

بعد از اینکه علی آقا هم در عملیات مرصاد شهید شد، مادر بزرگوارم (مادر شهید امیر حسین صفار که البته اخوی اونموقع مفقودالجسد بودند) برای عرض تبریک و تسلیت خدمت مادر این شهیدان بزرگوار رفتند.

در هنگام ورود ِ مادر به منزل شهیدان فخارنیا ، و به محض روبرو شدن شان با مادر ِ این شهیدان عزیز، مادر ِ شهید علی و عباس با روحیه ای بالا گفته بودند که حاج خانم! من از روی شما خجالت می کشم ، آخه پیکرهای هر دو پسرهای من رو برام آوردند اما پیکر پاک ِ امیر ِ تو هنوز در جبهه ها مونده.

واقعاً بزرگی و بزرگواری در این روحیه و رفتار شورانگیز ِ اسلامی و انسانی موج می زنه. خداوند همه ی پدران و مادران شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس را به اندازه فرزندان شان اجر و ثواب عطا کند و با آنها محشور گرداند.

انشاالله»

— مجید صفار

به یاد شهید ناصر سرلک

خاطره ای از شهید ناصر سرلک

به روایت: مجید صفار

55« اون دلاور رشیدی که روبرو ، نفر اول، ابستاده از چپ تصویرش رو می بینیم، شهید بزرگوار ناصر سرلک هستند. ناصر همیشه همینقدر پر صلابت و استوار بود. یک مرتبه هم به شدت مجروح شده بود و عراقیها در حال زدن تیرهای خلاص به مجروحین بودند که وقتی یکی از اونها به ایشان رسیده بود، فرد دیگری صداش زده بود و نوبت به این عزیز نرسیده بود و پس از فعل و انفعالاتی عراقی ها عقب نشینی کرده بودند و رزمندگان اسلام ایشان را به عقب برده بودند.

ناصرِ عزیز اونجا به شهادت نرسید تا دلاور مردیهای او در بیت المقدس ۲ هم به ثبت برسه. خداوند طاهره ی عزیز، یگانه فرزند ناصر رو حفظ کنه و او را در آخرت با پدر بزرگوارش محشور گرداند، انشاالله.

شب آخری که شهید ناصر سرلک به مسجد (حضرت ابوالفضل ع در افسریه) اومد و با دوستان خداحافظی کرد و به جبهه اعزام شد، شب عجیبی بود.

ادامه مطلب

شهید روانبخش

30«شهید عزیز برادر روانبخش در پایان عملیات بیت المقدس ۴ در هنگام صبح بر اثر اصابت ترکش ِ خمپاره به فیض رفیع شهادت نائل آمدند. از نیروهای دسته سه بودند. وقتی برای رسیدن به محل درگیری و شروع عملیات ، سوار قایق شدیم من کنار ایشان نشسته بودم در حالیکه دست مبارکش رو روی شانه من گذاشته بود و عکس ِ آن لحظه هم هست و شاید بعداً در سایت قرار بگیرد. در روزهای آخر، این شهید عزیز بسیار در فکر فرو می رفت و چشمانش در انتظار بود و دست آخر هم معلوم شد که در انتظار شهادت بود. یکی از شب های آخر بعد از پایان پست به داخل چادر برگشتم. برای رسیدن به محل خواب باید آهسته از روی دیگران رد می شدیم و مراقب می بودیم که دست و پا و سر کسی رو لگد نکنم که از خواب بپره. وقتی بالای سر ایشان رسیدم با این که ساعتای یک و دو نیمه شب بود، دیدم بیداره و دراز کش داره فکر می کنه، چشماش می درخشید. آهسته گفت خسته نباشی برادر صفار. اون نگاه زیبایش را همیشه به خاطر دارم، همیشه.»

— مجید صفار