نوشته‌ها

آلبوم مهدی خراسانی

16«این سنگرها در لبه اروند رود به سمت ایران مورد استفاده عراقی ها قرار می گرفت که پس از شکستن خط و تصرف آن به دست نیروهای خودی، محل استراحت و عبور نیروها به سمت فاو و محور جاده فاو-ام القصر شد. پشت این سنگرها خاک ایران است. با تصرف این منطقه به دست نیروهای لشگر ۲۵ کربلا و غواصان عزیز لشگر ۱۹ فجر، مسیر برای عبور نیروهای ایرانی باز شد. نیروها با قایق به این منطقه وارد شده و در کنار این سنگرها، برای انتقال به خط مقدم جمع می شدند.

در این عکس، تعدادی از نیروهای گردان حمزه را مشاهده  می کنید که در انتظار ملحق شدن سایر همرزمانشان برای حرکت به سمت خط مقدم هستند.»

— مهدی خراسانی

آلبوم مهدی خراسانی

14

از راست به چپ: برزگر رحیمی، مهدی خراسانی، اکبر طیبی

مکان: جاده فاو-ام القصر، خط مقدم، پیشانی

زمان: عملیات والفجر ۸

گفتن نگین …

760

قبل از والفجر ۸ همه بچه ها رو جمع کردن روی پشت بام ساختمان گردان در دوکوهه وبرادر علی میر کیانی معاون گردان بود و به همه بچه ها گفت یا از این تاریخ ماموریت خودتان را ۳ ماه تمدید کنید یا تسویه کنید و برید خونه که خاطرم هست ۹۰ در صد بچه ها حاضر به تسویه نشدند و ماموریت خودشان را تمدید کردند.

علت این کار هم برنامه ریزی برای والفجر ۸ بود که درست قبل از شروع عملیات کسی نخواد تسویه کنه و از لحاظ حفاظت اطلاعات عملیات لو نره و به خطر نیافته.
لازم به ذکر است که والفجر ۸ اطلاعاتی ترین عملیات دفاع مقدس با توجه به وسعت و اهمیت عملیات بود و عبارت معروف گفتن نگین از مشخصه های بارز اون دوران است که الحق برای حفاظت اطلاعات بسیار موثر بود.

— مرتضی کربلایی حیدر

آلبوم گردان حمزه

225

از راست به چپ: شهید سید حسن احراری، شهید ابوالفضل مقدسی

مکان: اردوگاه کارون

زمان: عملیات والفجر ۸

آلبوم ناصر ادیبی

132

از راست به چپ: ناصر ادیبی، قاسم کارگر، شهید سید اصغر خبازی

مکان: اردوگاه کرخه

زمان: قبل از عملیات والفجر ۸

«این عکس مربوط به حدود یک ماه ونیم قبل از عملیات والفجر هشت در اردوگاه کرخه است.

این عکسو به خاطر این فرستادم که محوطه گردان حمزه بشت صحنه این عکس افتاده که فکر میکنم برای خیلی از بچه ها خاطره انگیز باشه.»

— ناصر ادیبی

شهید موسوی

خاطره ای از شهید موسوی

به روایت: عباس اسکندرلو

549

«معمولا قبل از عملیات بچه ها را به مر خصی میفرستادند. قبل از عملیات والفجر ۸ برادر قیومی مسئول گروهان آمد و اعلام کرد که گردان به مرخصی خواهد رفت، منتها از هر دسته ای باید دو نفر داوطلب برای چادر ها بمانند.

وقتی پرسید چه کسی میخواهد بماند؟

این شهید و شهید ابراهیمی که هر دو از دسته ۲ کروهان ۲ بودند، سریع بلند شدند.

یادمه که برادر قیومی به این شهید گفت: شما وافعا میخواهید بمانید؟

خیلی محکم گفت: بله!

چون اطلاعی که ما داشتیم این بود که ایشان ۶ فرزند داشتند و مرخصی برای ایشان لازم بود ولی خیلی مصر بودند که نروند.

این تعبیری است که من میکنم و بعضی ها هم میگفتند که شاید اگر به مرخصی میآمد محبت فرزندان خدای نکرده خللی در عزم ایشان برای جهاد ایجاد میکرد….

بنابراین به مرخصی نیامد و محبت حضرت دوست را بر محبت خانواده ترجیح داد و در همان عملیات به لقای حق رسید. واقعا اینان که بودند و ما که هستیم !!!!!!

یا علی مدد