نوشته‌ها

شهید مینایی

514

حسین فریبرز صالح

405

اردوگاه کارون قبل از عملیات والفجر ۸

اینجا اردوگاه کارون قبل از عملیات والفجر۸ هست من و برادر حسین فریبرز صالح تو عملیات شب ۲۴ رو جاده ام القصر مجروح شدیم خلاصه امدیم اراک بیمارستان امیر کبیر لباس نو دادن بهمون با مینی بوس مارو اوردن تهران جلوی راه اهن که تاکسی گرفتیم رفتیم خونه البته نفری ۵۰۰ تومن تو راهی هم بهمون دادن یادش بخیر این برنامه مال مجروح های سرپایی بود اونهایی که مثل شهید سربی جراحت بدتری داشتن از اراک دیگه با ما نبودن .

— مرتضی کربلایی حیدر

شهید محمد امین شیرازی

096

شهید محمد امین شیرازی یک ماه قبل از شهادت در عملیات والفجر ۸

«محمد امین شیرازی بچه عجیبی بود. قبل از عملیات بدر به همراه محسن گلستانی و داداش دوقلوش(مهرداد) از گردان عمار به گردان حمزه اومدن که من هم بعد از عملیات به اونا پیوستم،در ضمن محمد یه برادر دیگه داشت که از خودش بزرگتر بود. توی عملیات بدر برادر بزرگتر محمد که توی یه گردان دیگه بود شهید شد و جنازه اش جا موند و مفقود شد و داداش دوقلوش هم پاش از بالای زانو قطع شد و رفت برای درمان، یادمه پدر و مادر محمد هردو فرهنگی بودن.

ادامه مطلب

کجایند مردان بی ادعا

امشب شب ۲۴ ماه بهمن است.

۲۶ سال پیش در چنین شبی گردان حمزه با رمز یا فاطمه الزهرا در سلسله عملیات والفجر ۸ در جاده فاو ام القصر به قلب دشمن زد. در واقع گردان نبردی سهمگین با یک لشگر زرهی (لشگر ۶ زرهی عراق) آغاز کرد. این نبرد، نبرد تن با تانک بود. دوستانی که بودند گواهی میکنند که چه قیامتی در این نبرد نا برابر با دشمن بعثی داشتیم که اکنون مجال ذکر همه آنها نیست.

دوستان زیادی از ما در این عملیات به شهادت رسیدند و ما را در این وانفسای دنیا تنها گذاشتند، شهید گلستانی، امیری فر، میرآخوری، احراری و….

یاد شهدا را بایک صلوات گرامی بداریم

— عباس اسکندرلو

یه یاد دوستان شهید

خاطره ای از دوستان شهید

به روایت: مهدی صاحبقرانی

از راست به چپ:

ردیف ایستاده:  کازر، یمینی فر، اسدالله زاده، جعفری، بهارلو، شهید رجایی، شهید سعید رحیمی، شهید فخرالدین مهدی برزی

ردیف پایین: شهید جواد زندیان، شهید غلامی، شیرین، ؟

 

«داشتم قرآن می‌خواندم. بله، قبل از نماز ظهر بود که در همین حین به یاد منطقه افتادم.

یاد قبل از عملیات والفجر ۸، کربلای ۵، کربلای ۸  و از همه بیشتر خاطره بیت المقدس ۲ (قبل از عملیات در شهرک شهید باهنر باختران) در آن هوای سرد زمستان، در اتاق‌هایی که در و پنجره آن را به وسیله نایلون و پتو پوشانده بودیم و چراغ در داخل اتاق بود. بعضی مواقع که باران می‌گرفت و رحمت خدا بر سرمان می‌بارید، از لابلای درز دیوارهای پیش‌ساخته، باران به داخل اتاق می‌آمد و مجبور بودیم که گوشه‌ای از اتاق را خالی کنیم.

ادامه مطلب

گل سرسبد عمرم حضور در عرصه های دفاع مقدس بود

خاطره ای از برادر عباس اسکندرلو

 

گردان حمزه از گردان‌های به اصطلاح سروپای لشگر ۲۷ بود. آشنایی تقریبی من با این گردان برمی‌گردد به زمان قبل از عملیات بدر در سال ۶۳ آن موقع من در تیپ سیدالشهدا (ع) گردان قمر بنی هاشم (ع) بودم. بر حسب قضا، مقر گردان ما از لشگر ۱۰ با گردان حمزه از لشکر۲۷ نزدیک هم قرارداشت. تعداد زیادی از دوستان ما در آنجا بودند.

روزی باچند تا از دوستان قرارگذاشتیم که سری به بروبچه های گردان حمزه بزنیم. تقریباً کمتر از دو هفته به عملیات بدر مانده بود و حضور آنان در عملیات آتی مسلم بود ولی حضور ما در پس پرده ابهام قرار داشت.

به همین دلیل خیلی دلمان میخواست جزو آن بچه ها باشیم. آخه شرکت در عملیات آرزوی همه ما بود. من خودم چه قبل از عملیات بدر و چه بعد از آن، سابقه زیادی از حضور در لشکر ۲۷ را داشتم. با اینکه در لشگر ۱۰ هم مدت زیادی بودم و برادرم هم – که بعدها به فیض عظیم شهادت نایل گشت – فرماندهی گردان زهیر و علی اصغر لشگر ۱۰ را داشت، با این حال علاقه وافری به حضور در لشگر ۲۷ داشتم.

 هرچند توفیق حضور در آن مقطع برایم حاصل نشد، ولی چند ماه بعد مجدداً اعزام شدم که (اعزام اینبارم که حکایت بسیار جالبی هم دارد که انشاالله اگر عمری باشد در آینده خواهم گفت) دقیقا یادم است تاریخ اعزام ۶۴/۰۸/۱۹ بود (قبل از والفجر ۸) که به پادگان دوکوهه آمدیم ودر ابتدا در حسینیه دوکوهه مستقر شدیم و بعد نوبت تقسیم‌بندی بچه ها رسید و خوشبختانه ما در گردان حمزه افتادیم.

آنموقع گردان حمزه و مالک به لحاظ کادر خیلی قوی بودند. حتی کادر دو تا گردان را هم داشتند و ما دوستان زیادی آنجا داشتیم که شهید احراری و شهید مقدسی از جمله اینان بودند که یکی از دلایل علاقه ما به حضور در این گردان بود.

 بعد از پیوستن به گردان حمزه، دوستان زیادی هم پیدا کردیم که برخی از آنان به فیض شهادت رسیدند و تعدادی هم زنده هستند که هنوز رابطه دوستیمان با آنان ادامه دارد.

خدا شاهد است که حضور در این گردان از آن زمان که مقارن بود با آمادگی برای عملیات فاو جزو شیریترین و بهترین زمان حضورم در جبهه های جنگ بود و اگر بخواهم گل سر سبد عمرم را بگویم حضورم در عرصه های دفاع مقدس و بهترین بخش آن، حضور در گردان حمزه و عملیات والفجر ۸ در اردوگاه کرخه و کارون دوکوهه بود.