نوشته‌ها

سیر و سلوک قائم مقام لشگر

(119)«اردیبهشت سال ۱۳۶۴ برای آموزش آبی خاکی به سد دز رفتیم در مدتی که در آنجا بودیم خاطرات زیبایی در یادهایمان برجای ماند
روزی در چادر موقع صرف نهار دور سفره نشسته بودیم نهار هم آبگوشت بود تازه می خواستیم نان در کاسه خرد کنیم که در چادر کناری زده شد و قائم مقام لشگر ۲۷ محمدرسول الله(ص) یعنی حاج رضا دستواره وارد شد او بعد از شهادت فرمانده لشگر در عملیات بدر یعنی شهید عباس کریمی قائم مقام لشگر شده بود راستی یادم رفت بگویم که برادر کوچک دستواره هم در چادر ما بود.
دستواره وارد شد و یکسره آمد کنار سفره و با من شروع کرد در کاسه من نان تیرید کردن و جای همه خالی با هم نهار را خوردیم و چقدر آن لحظه شیرین بود نوع سیر و سلوک و تواضع و یکرنگی با بچه ها بعد نهار هم چند دقیقه ای با بچه ها بود و رفت …
چند ماه بعد در عملیات فاو او و برادرش به دیدار حق شتافتند
یاد آنها را گرامی می داریم و به روحشان فاتحه و صلوات می فرستیم»

– سید حسن حسینی

آلبوم مرتضی نصیری دهقان

86زمان: روز عملیات بدر

ارسال: مجتبی نصیری دهقان

آلبوم مرتضی نصیری دهقان

 

55از راست : شهید ناصر کاوه ، مرتضی نصیری دهقان ، محمد رضایی
عملیات بدر

آماده سازی و راهپیمایی نیروها قبل از عملیات بدر

3376

شهید محسن گلستانی و نیروهای گردان عمار

زمان: پیش از عملیات بدر

گل سرسبد عمرم حضور در عرصه های دفاع مقدس بود

خاطره ای از برادر عباس اسکندرلو

 

گردان حمزه از گردان‌های به اصطلاح سروپای لشگر ۲۷ بود. آشنایی تقریبی من با این گردان برمی‌گردد به زمان قبل از عملیات بدر در سال ۶۳ آن موقع من در تیپ سیدالشهدا (ع) گردان قمر بنی هاشم (ع) بودم. بر حسب قضا، مقر گردان ما از لشگر ۱۰ با گردان حمزه از لشکر۲۷ نزدیک هم قرارداشت. تعداد زیادی از دوستان ما در آنجا بودند.

روزی باچند تا از دوستان قرارگذاشتیم که سری به بروبچه های گردان حمزه بزنیم. تقریباً کمتر از دو هفته به عملیات بدر مانده بود و حضور آنان در عملیات آتی مسلم بود ولی حضور ما در پس پرده ابهام قرار داشت.

به همین دلیل خیلی دلمان میخواست جزو آن بچه ها باشیم. آخه شرکت در عملیات آرزوی همه ما بود. من خودم چه قبل از عملیات بدر و چه بعد از آن، سابقه زیادی از حضور در لشکر ۲۷ را داشتم. با اینکه در لشگر ۱۰ هم مدت زیادی بودم و برادرم هم – که بعدها به فیض عظیم شهادت نایل گشت – فرماندهی گردان زهیر و علی اصغر لشگر ۱۰ را داشت، با این حال علاقه وافری به حضور در لشگر ۲۷ داشتم.

 هرچند توفیق حضور در آن مقطع برایم حاصل نشد، ولی چند ماه بعد مجدداً اعزام شدم که (اعزام اینبارم که حکایت بسیار جالبی هم دارد که انشاالله اگر عمری باشد در آینده خواهم گفت) دقیقا یادم است تاریخ اعزام ۶۴/۰۸/۱۹ بود (قبل از والفجر ۸) که به پادگان دوکوهه آمدیم ودر ابتدا در حسینیه دوکوهه مستقر شدیم و بعد نوبت تقسیم‌بندی بچه ها رسید و خوشبختانه ما در گردان حمزه افتادیم.

آنموقع گردان حمزه و مالک به لحاظ کادر خیلی قوی بودند. حتی کادر دو تا گردان را هم داشتند و ما دوستان زیادی آنجا داشتیم که شهید احراری و شهید مقدسی از جمله اینان بودند که یکی از دلایل علاقه ما به حضور در این گردان بود.

 بعد از پیوستن به گردان حمزه، دوستان زیادی هم پیدا کردیم که برخی از آنان به فیض شهادت رسیدند و تعدادی هم زنده هستند که هنوز رابطه دوستیمان با آنان ادامه دارد.

خدا شاهد است که حضور در این گردان از آن زمان که مقارن بود با آمادگی برای عملیات فاو جزو شیریترین و بهترین زمان حضورم در جبهه های جنگ بود و اگر بخواهم گل سر سبد عمرم را بگویم حضورم در عرصه های دفاع مقدس و بهترین بخش آن، حضور در گردان حمزه و عملیات والفجر ۸ در اردوگاه کرخه و کارون دوکوهه بود.