نوشته‌ها

آلبوم شهید محمد مجازی

از راست به چپ: شهید محمد مجازی، شهید نورالله پازوکی، ظفرقندی، حسین فلاح، امیری، ؟، مهدی خراسانی، شهید داوود توکلی

آلبوم گردان حمزه

1282

از راست به چپ: ؟، شهید داوود توکلی

آلبوم مهدی خراسانی

46

از راست به چپ: مهدی خراسانی، حاجی کریمی، منصور حسین زاده، شهید داوود توکلی، پازوکی

فانوس

1255

از راست به چپ:

؟، ؟، شهید محمد مجازی، شهید مقداد، کتیرایی، حسین پناهی، ؟، محمد جنیدی، شهید داوود توکلی، ؟

با دیدن فانوس وسط این عکس که به نظر روشنایی بخش محفل گرم بچه های گردان در شبهای جبهه بوده یاد یه خاطره ای از داداش فخرالدین افتادم که می گفت یه بار یه خمپاره به یه سنگر میخوره و از شدت موج و ترکش های اون همه بچه های داخل سنگر شهید میشن اما شیشه فانوس داخل اون سنگر سالم می مونه و می گفت که این صحنه اون رو یاد همون شعر انداخته بود که:

گر نگهدار من آن است که من می دانم

شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد …

آرام به دیدار یار رفت …

به یاد شهید خانی

به روایت: علی اصغر رهنما

http://gordanhamze.ir/wp-content/uploads/2012/09/sp14021.jpg

از راست به چپ: ظفرقندی، شهید بهروز آذری، شهید محمد مجازی، سید محمد مجتهدی، شهید حسین خلیلی، شهید خانی

«با دیدن عکس شهید خانی، یاد لحظاتی افتادم که داشت به دیدار عشق میرفت.

ده دوازده نفر بودن سوار یه تویوتا لندکروز. یه خورده جلوتر از ما داشتن میرفتن یه خمپاره که نمیدونم ۶۰ بود یا ۸۱ درست اومده بود رو شیشه ی تویوتا، بین راننده و کاپوت ماشین.

از ماشین که پیاده شدیم حسین فرهمند داد میزد سریعتر برید! سریعتر برید! اینورو نیگاه نکنین!

سرمو برگردوندم به چپ. وای چه صحنه ای. تویوتا لندکروز داشت تو آتیش میسوخت. درب سمت راست ماشین باز بود و شهید داود توکلی افتاده بود یه متری ماشین با بادگیر قهوه ای ، و خانی هم به شکم روی توکلی افتاده بود. خون از نوک بینی ش قطره قطره میریخت. فکر کنم بادگیر سرمه ای تنش بود و ثانیه های آخر حیاتش .

پشت ماشین پر خون بود و آتیش زبانه میکشید. شهید کربلایی رو دیدم با اون قد بلندش در آتیش و خون غوطه ور بود. عیسی احیایی هم همون لحظات به شهادت رسید. عباس شیرازی و سید کمال طباطبایی هم همون حادثه زخمی شدن که جراحات سید کمال خیلی شدید بود نمیدونم الآن زنده ست یا نه چون چند ماه بعد ورامین رفتم دیدنش خیلی حالش بد بود.

بگذریم صحنه شهادت شهید خانی خیلی شبیه آتیش خیمه های امام حسین بود و خیلی آرام به دیدار رفت.»