نوشتهها
آلبوم مرتضی رضایی
/۲ دیدگاه /در عکس /توسط ف. مهدی برزیآمادگی برای روزهای سخت
/۰ دیدگاه /در خاطرات /توسط ف. مهدی برزیبه روایت: سید حسن حسینی
بهار سال ۱۳۶۴ درگردان همیشه پیروز حمزه سیدالشهدا بودم و تحت فرماندهی بزرگمردانی چونان شهیدان پازوکی و عموحسن بودم.
یادش بخیر اوایل اردیبهشت ۶۴ گردان از دوکوهه به سوی رود دز در شهر اندیمشک حرکت نمود و این مسیر چند کیلومتری را پیاده با تجهیزات طی نمودیم عمو حسن که فرمانده گروهان ما بود دستور داده بود که کسی حق آب خوردن ندارد تا من بگویم.
بعد از طی چند کیلومتر دستور توقف و نشستن داده شد و سپس گفت همه قمقمه ها را در آورند و آب آن را کامل به زمین بریزند. همه این کار را کردیم تشنگی خیلی شدید بود و هوا هم گرم. من دیدم در سر قمقمه دو سه قطره آبی نشسته. هوس کردم سر قمقمه را به دهانم بچسبانم که عمو حسن دید گفت اخراج! برو بیرون!
گفتم: ببخشید. اصلا آبی نخوردم. با اصرار من فقط اجازه داد بروم در انتهای ستون قرار گیرم در انتهای ستون هم آمدن کار سختی بود چون اغلب باید می دویدم.
فردای آنروز که در کنار رود دز مستقر شدیم، عمو حسن را کناری دیدم و ضمن عذرخواهی گفتم که همان لحظه ای که خواستم قطرات آب را به دهانم برسانم، خودم یاد داستان طالوت و یارانش افتادم که دستور داد هیچ کس آب نخورد والا دیگر با ما نیست. خودم خجالت زده شدم مرا ببخش و او هم با بزرگواری گفت برای آن روزهای سخت است که باید تحمل نخوردن این آب را پیدا می کردید.
یادباد آن روزگاران یاد باد
التماس دعا
آلبوم مهدی صاحبقرانی
/۰ دیدگاه /در شاخص /توسط ف. مهدی برزیآلبوم جواد نوروز بیگی
/۰ دیدگاه /در عکس /توسط ف. مهدی برزیگروهان دو دسته ایمان
/۰ دیدگاه /در شاخص /توسط ف. مهدی برزیعملیات والفجر ۸ (قسمت ۳)
/۳ دیدگاه /در خاطرات /توسط ف. مهدی برزیخاطره ای از عملیات والفجر ۸
به روایت عباس اسکندرلو
خاکریز دوجداره
کنار جاده فاو-ام القصر
منطقه عملیاتی والفجر ۸
نمیدانم چند دقیقه گذشت که یکباره اعلام کردند حرکت کنید …
وارد شدیم و صحنههای بسیار باورنکردنی را مشاهده کردیم … جاده مملو از تانک، نفر بر، پیامپی و تیر بار و … یعنی یک لشگر کاملاً زرهی و آماده منتظر ما بودند و با آن چیزی که چند دقیقه قبل شنیدیم کاملاً فرق میکرد چون به ما گفته بودند چند دستگاه تانک و نفر بر بیشتر در منطقه نیست و آنچه ما دیدیم، مواجهه با یک لشگر زرهی بود که بعدها فهمیدیم لشگر ۶ زرهی عراق است.
البته مسئولین قصوری نداشتند آنان تا غروب آن روز چهار الی پنج تانک دیده بودند ولی سرعت عمل و انتقال عراقیها باعث شده بود در عرض چند ساعت یک لشگر زرهی مجهز را برای پاتک همان شب و یا فردا شب وارد منطقه کنند و دراین صحنه همه غافلگیر شدند و در واقع گردان حمزه جنگی کرد که در حقیقت جنگ تن با تانک بود و مانند همیشه در طول زمان جنگ هر وقت با دشمن مواجه میشد با سخترین مرحله کار مواجه بود.