نوشته‌ها

آلبوم محسن گودرزی

123

از راست به چپ:

ردیف ایستاده: ؟، شهید قابل، شهید نعمتی، قابل اعلا، محسن گودرزی، علی شهبازی، شهید محمد امین شیرازی، مصطفی خرسندی، میرکیانی، شهید رضا انصاری، اهری، شهید رحیمی، شهید ؟

ردیف نشسته: شهید اهری، ؟، شهید کبیرزاده، شهید مدنی، شهید پورکریم، شهید ؟، شهید محمد علیان نژادی، شهید محسن گلستانی، شهید نیکبخت، شهید رهبر

۲۴ ساعت در جبهه

به یاد نیروهای دسته یک گروهان یک گردان حمزه

خاطره ای از برادر محسن امامی

اون شب در اردوگاه کرخه، تو چادر دسته یک، وقتی سوره واقعه رو قرائت کردیم، با خودم تصمیم گرفتم صبح برای عبادت و خوندن نماز شب از همه زودتر بلند بشم. وقتی این تصمیم رو گرفتم و رفتم زیر پتو تا بخوابم دلهره داشتم، همش فکر می‌کردم که همه بچه‌ها دارند منو نگاه می‌کنند، خیلی طول کشید تا خوابم ببره. خوشبختانه اون شب رزم شبانه نداشتیم و راحت خوابیدیم. دم دمای صبح، قبل از اذان صبح بیدار شدم اما متاسفانه باز هم عقب افتاده بودم و شاید نیمی از بچه‌ها از چادر بیرون رفته بودند.

از چادر اومدم بیرون. بچه‌های تبلیغات طبق معمول هر روز صبح، مناجات زیبای حضرت امیر (ع) – با صدای دلنشین برادر نورایی – رو گذاشته بودند پشت بلند گو‌ها و صدای مولای یا مولای اون تو فضای اردوگاه طنین‌انداز شده بود. هنوز بعد از سال‌ها یاد اون لحظات خیلی آرامبخش و شیرینه.

ادامه مطلب

۱۲ شهید و ۲ جانباز در یک عکس ۱۴ نفره

attachment.ashx

بالا نشسته از راست شهید مسعود اهری، شهید محسن گلستانی، تکیه داده به سنگ شهید نعمتی

پایین شهید زارع، شهید رهبر، شهید حسن رضی، شهید نیکبخت، شهید اکبر مدنی، سمت چپ نفر تکی شهید ؟؟، شهید جلایری، علی شهبازی، حسن اعلایی نیا، شهید علی قابل و شهید مهدی کبیر زاده

ارسال عکس از برادر حسین گلستانی

وصیت نامه شهدا

خاطره ای از شهید اکبر مدنی

به روایت: محسن گودرزی

 

«آن سال بچه‌های تبلیغات لشگر، دفترچه‌هایی  ده برگی برای نگارش وصیت نامه تهیه کرده بودند به قطع نصف کاغذ کلاسور. صفحه‌ها زمینه آبی خوش رنگی داشت و در پایین هر صفحه هم پرنده‌ای نقاشی شده بود. بسیاری از بچه‌های دسته، وصیت‌نامه‌های خود را در دفترچه‌ها نوشتند. دفترچه‌ها جلد نایلونی هم داشتند تا محفوظ بمانند.

اکبر مدنی آن روز خیلی در فکر بود. نوشتن وصیت‌نامه‌اش که تمام شد، گوشه چادر کنارش نشستم. مرا که دید، گفت: نمی‌دانم اگر مادرم وصیت‌نامه‌ام را بخواند، چه حالی پیدا می‌کند … حتما مثل دفعه قبل کلی گریه می‌کند.

به شوخی گفتم: مگه چند بار شهید شده‌ای؟

با نگاه و تأملی گفت: این چهارمین وصیت‌نامه است که می‌نویسم. اولین باری که خواستم به جبهه بروم، وصیت‌نامه‌ام را در خانه نوشتم و آن را گذاشتم زیر اجاق گاز آشپزخانه. الان که یادم می‌آید، خنده‌ام می‌گیرد. وقتی به مرخصی رفتم، مادرم مرا سخت بغل کرد و گریه کرد. او وصیت‌نامه‌ام را موقع شستن کف آشپزخانه پیدا کرده و خوانده بود.»

منبع: کتاب «دسته یک»، تدوین اصغر کاظمی، چاپ ششم (۱۳۸۸)، ص ۴۳

شهید اکبر مدنی

madani

«برادران سعی کنید همه کارهایتان برای رضای خدا باشد

و نیت‌هایمان را خالص برای خدا کنیم.»

ادامه مطلب

آلبوم حسین گلستانی

از راست به چپ:

حسین گلستانی، شهید نعمتی، شهید مدنی، شهید پورکریم